یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی - ص169-170
Thursday, December 30, 2010
دزدی، گدایی، غارتگری، جاکشی
یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی - ص169-170
Friday, December 17, 2010
در راستای حمایت از کپیرایت (قابل توجه طرفداران مانی رهنما و ایضأ فیلمهای مستند)
1- قبلا نوشته بودم که به دنبال آهنگ اول آخر تیتراژ معما که مانی رهنما خونده بود میگردم. بالاخره از جایی که نمیدونم کجا بود وگرنه حتما لینکش رو میگذاشتم آهنگ تیتراژ پایانی سریال رو پیدا کردم. اگه کسی آهنگ ابتدای این سریال رو داره برام بفرسته لطفا. فعلا آهنگی که من اسمش رو گذاشتم “دشنه” رو بشنوید. آهنگساز: فردین خلعتبری – شاعر: شاهکار بینش پژوه
2- اگر به دنبال دانلود فیلمهای مستند ( به قول خارجیا داکیومنتری) هستید، اگر در به در دنبال فیلمهای مستند شبکههای بیبیسی، دیسکاوری و هیستوری هستید، اگر هرچه سایتهای تورنت را زیر و رو میکنید چیز دندانگیری پیدا نمیکنید، نگران نباشید. چاره کار شما پیش ماست. با کلیک بر روی این لینک به دریایی از فیلمهای مستند که تر و تازه آماده دانلود و مثل هلوی رسیده آماده چیده شدن هستند وارد میشوید. دانلود کنید و در این شب عزیز دزدکی را دعا کنید.
Wednesday, December 15, 2010
تزهایی برای مبارزه و چند نکته نه چندان کوچک
Monday, December 6, 2010
چترهایتان را بردارید
این روزها، یعنی دقیقا پس از اتنخاب قطر به عنوان میزبان جامجهانی 2022، بحثی بر سر چگونگی استفاده از نام خلیجفارس در این مسابقات در همه جا به گوش میرسد. این نگرانی بهجا وجود دارد که در این مسابقات از عبارت خلیج عربی یا در بهترین حالت از کلمه خلیج به جای خلیج فارس استفاده شود. اما من نگران این موضوع نیستم.
مگر جز این است که هوس تغییر نام خلیج فارس از دیرباز در اعراب وجود داشتهاست؟ و مگر جز این بود که هر بار که به نحوی ایم مساله مطرح میشد با جواب دندان شکنی از سوی ایران مواجه میشد و به دلیل اقتدار ایران در منطقه و احترامی که جهانیان برای ایران و ایرانی قائل بودند این سودای خام چیزی نبود جز زمزمهای محو و که حتی خود جاعلان نیز به آن باور نداشتند؟
آیا جز این نیست که سه دهه اخبر به دنبال ضعف و عدم حقانیت حکومت ایران در داخل و چهرهی شومی که این قوم از ایران و ایرانی به نمایش گذاشتهاند دشمنان به خود جرات دادهاند تا زمزمههای خود را آرام آرام به فریادی بلند تبدیل کنند؟ و مگر جز این است که با وجود یک حکومت ملی که با همسایگان از در دوستی درآید و قوانین بینالمللی را به سخره نگیرد و نظم جهان را به هم نریزد بار دیگر میتوان فریاد بدخواهان را در گلو خفه کرد؟ اگر چنین است پس نگرانی شما از چیست؟ تا سال 2022 دوازده سال باقی مانده است. مگر قرار است اینقدر بیعرضه و ندانمکار باشیم که تا 12 سال دیگر به این دیوان اجازه حکومت دهیم؟ واقعا گمان میکنید تا 12 سال دیگر نتوانیم شیشه عمر حکومت را بشکنیم؟ من چنین فکر نمیکنم و مانند روز برایم روشن است که در این مسابقات عبارتی به جز خلیج فارس نخواهیم نشید.
میگویند تنها آن کسی که هنگام حرکت برای خواندن نماز باران چتر به همراه میآورد به راهی که میرود و عملی که انجام میدهد ایمان دارد. چترهایتان را بردارید.
Wednesday, November 24, 2010
آقای نوریزاده! لطفا مرا هم به لیستتان اضافه کنید
محسن سازگارا - علیرضا نوریزاده |
علیرضا نوریزاده - اینجا
آقای نوریزاده! میشود دقیقا بفرمایید از کدام مبارزه صحبت میکنید؟ میشود تعریف شما را از مبارزه بدانم؟ میشود بدانم شما علیه چه و برای بدست آوردن چه مبارزه میکنید؟ میشود بفرمایید "همین موسوی" در یکسال و نیم گذشته در چه راهی مبارزه کرده و از خود استواری نشان داده؟ آیا لحظهای از این "مبارزه و استواریش" بوده که در جهت تحکیم رژیم و برای نجات رژیم از سقوط نزدیکش محتومش نباشد؟ آیا جز این نیست که "همین موسوی" تنها به این دلیل که احمدینژاد با رفتار و سخنان و تصمیماتش در راه براندازی خودکار رژیم جمهوری و اسلامیِ جمهوری اسلامی گام برمیدارد با آن مخالف است؟ اگر لحظهای جز این بوده نمونهای از بیانیههای "همین موسوی" را بگویید تا ما هم بدانیم که "همین موسوی" و "مبارزه و استواریش" را تحسین کنیم.
Sunday, October 31, 2010
تولدت مبارک شاهزاده
Wednesday, October 13, 2010
Friday, September 10, 2010
علی گزرسز
Wednesday, September 8, 2010
کابوس 4
Thursday, August 5, 2010
مشروطيت و ملايان
احتشام السلطنه تأسيس مجلسی را پيشنهاد كرد كه وكلايش را ملت برگزينند و گفت: «اگر قرار است كه كار اصلاح مملكت را جدی بگيريم، پادشاه نيز بايد از رأی ملت متابعت فرمايند.» انصاف! اين پيشنهاد ما را زودتر به آزادی رهبر می شد تا معاف آخوندان از پرداخت ماليات يا حتی تنبيه عسگر گاريچی! (مهشید امیرشاهی - سخنرانی در هتل «لوته سيا» ی پاريس به مناسبت سالگرد مشروطيت - 16 مرداد 1362 - 1983)
متن کامل
Thursday, July 29, 2010
رادیو
غرض از مزاحمت این بود که نرم افزار RadioSUre را معرفی کنم و لینکش دانلودش را اینجا بگذارم تا هم خودم یادم نرود اسمش چه بود و هم شما را آگاه کنم که البته کیست که نداند دانای عالمید.
با این برنامه میشود به تعداد بس کثیری کانالهای رادیویی گوش فرا داد و لذت برد.
زیاده عرضی نیست جز سپاس از آنی که باعث و بانی یافتن این برنامه شد.
Monday, July 19, 2010
نمایاندن ناسزاواری حکومت
تنها با رای ندادن و بیرون کشیدن پول از بانکها نیست که از حکومت حقانیتزدایی* میکند. این کارها چه فایده دارد وقتی مانند آنها فکر و رفتار میکنیم؟
باید فارغ از تعاریف و قالبهای تنگ جمهوریاسلامی هر چیز را با معیارهای جهانی و انسانی تعریف کنیم و به کار بندیم و باید نگذاریم خاطره روزهای قبل از فاجعه بهمن 57 از یاد برود و به هر ترتیبی باید آن را زنده نگه داریم.
پ.ن: بجای واژه حقانیتزدایی من عبارت خودساختهی "نمایاندن ناسزاواری" را ترجیح میدهم. برای مثال نمایاندن ناسزاواری حکومت.
Friday, July 16, 2010
انتخابات مجلس - من رای نمیدهم
تعداد کسانی که برقراری یک حکومت را میخواهند و خواهان اجرای قانوناساسیاش هستند دقیقا برابر است با تعداد مردمی که در انتخابات شرکت میکنند. هنوز تعداد کسانی که زندگی زیر یوغ استثمار و استبداد را خواهانند و از آن لذت میبرند یا منافعشان طرفداری از ظلم به دیگران را به روش آنان تبدیل کردهاست بسیار بیشتر از طرفداران آزادی و برابری است.
با آرزوی آگاهی و حمایتشان از ایرانی آزاد یا مرگ دستهجمعیشان
Tuesday, June 29, 2010
ایرانی - ایرانیالاصل
ایرانی یعنی کسی که هنگام تولد پدر یا مادرش ایرانی باشند و برای چنین فردی باید شناسنامه ایرانی صادر شود.
نخست وزیر یا رییس جمهور باید ایرانیالاصل باشد.
ایرانیالاصل یعنی کسی که هنگام تولد پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ پدری و پدربزرگ و مادربزرگ مادری اش ایرانی باشند.
پ.ن: تعریفها از من است و جنبه حقوقی ندارد.
Saturday, June 26, 2010
شورش بر حق است
به ھنگام جنبش اعتراضی مردم در مقطع دوم خرداد 1376 ھمين حضرات و دوستانشان جنبش را ربودند و اين ربايش را چھارسال بعد تکرار کردند و ھمين کار را در مقطع بيست و دوم خرداد انجام دادند و باز به قاپ زدن روآوردند و حالا مرتب خود و دوستانشان به جناح حاکم و وابستگان روحانيت می گويند اگر به ما يعنی به خودشان راه ندھيد جنبش نارضايی ژرفتر می شود و به اعماق جامعه می رود به حدی که حکومت ديگر قادر به مھار کردن آن نخواھد بود.
اينان به عوض آن که حکومت را وادار به پذيرش حقوق مردم کنند، مدام حکومت را می ترسانند و ھشدار می دھند که اينان بھتر از حکومتگران قادرند منافعشان را حفظ کنند. از سوی ديگر به مردم می گويند از محدوده ی معينی وراتر نرويد و شعارھای بنيادی ندھيد چون احتمال دارد جناح حاکم رفتاری تندپيش گيرد. اين حضرات اصلاح طلب سالھاست با اين بازی دوسويه سعی داشته اند مقام و مکان خاصی را به خود اختصاص دھند. به تدريج چھره ی واقعی اين بازی ناصميمانه ی دوگانه بردلسوزان آينده ی ايران افشا می شود.
شورش بر حق است - رساله ای در زمينهی جامعه شناسی سياسی و فرھنگی ايران - چنگيز پھلوان (دانلود کنید)
Wednesday, June 23, 2010
یادمان باشد
1- ابراز مخالفت با یکی از این دو جناح لزوما به معنای این نیست که فرد مخالفت کننده از پایه و اساس مخالف جمهوری اسلامی است.
2- طرفداری از یکی از این دو جناح به معنای طرفداری از کلیت نظام جمهوری اسلامی است.
Saturday, June 19, 2010
در مجلس-2
پ.ن: در مجلس 1
Tuesday, June 15, 2010
جاودان خاک ایران
سر زند خورشید زندگیها
روشنی بخشد این سرزمین را
سر زند صبح زیبا
دو روز این زندگانی
فقط برای دل ما شرر گشت
چون که دل شیشه و غصه سنگ است
زندگانی شرر گشت
بپاخیزید ای جوانان
که به راه وطن دهیم جان و ایمان
پاک و زیبا کنیم خاک ایران
خاک ایران ویران
تا شود دشمن میهن ما
خار و زار و پریشان
بدان امیدم که فردا
سر زند خورشید زندگیها
ببرد ز رخ وطن این تیرگیها
روشنی بخشد این سرزمین را
سر زند صبح زیبا
پاک و روشن شود خاک ایران
خاک ایران ویران
جاودان خاک ایران
Monday, June 14, 2010
با انتخابات آزاد مخالفم
اگر انتخابات آزاد با آزادی قانونگذاری و آزادی تغییر تمام قوانین از سوی نمایندگان مردم همراه نباشد چیزی نیست جز اسلحهای در دست حکومت برای بزک کردن خود.
پ.ن: قبلا حداقل شرایط مجلس و تعریف قانون را نوشتهام.
Friday, June 11, 2010
ماندلايم كن
در آغوشم بگیر
مرا پر از بوی تنت کن
بوی عرق
معدن را شکست بده
الماس در دهان توست
چهرهات شکوه شوق
آفریقایی در آغوشم بگیر
دستهایت را به من بده
رنگت را ميخواهم
سیاهم کن
یکرنگيت را به من بده
میخواهم خوب باشم
صداقت چشمانت را
شعلههایش را به من بده
قدرتت را
ماندلایت را به من بده
ماندلاي در بندم كن
استوار و صبور
ماندلاي آزادم كن
آگاه و دستنيافتي
دور
آفريقايي
در آغوشم بگیر
دستهایت را به من بده
قدرتت را
ماندلایت را
آفريقايي
ماندلايم كن
* براي بار دومه كه اين چند خط شعر رو تو وبلاگ ميذارم
Tuesday, June 8, 2010
سال گذشته بسیاری از جذابیت فعالیت در ستادهای انتخاباتی موسوی و کروبی سرمست بودند
بختیار- جذابیت را ایرانیها خیلی خیلی خوب تجربه کردهاند. جذابیت آقای خمینی را تجربه کردهاند. امیدوارم که اینقدر نادان نباشند که جذابیتهای افرادی را قبول کنند که خودشان را در همان فتنه و در همان جنایات بسیار بسیار شریک و سهیم میدانستند.
فیلترشکنتان را آتش کنید و صحبتهای بختیار را بشنوید.
*"شورای ملی مقاومت" را با "نهضت مقاومت ملی" اشتباه نگیرید.
Wednesday, June 2, 2010
محمدعلی اصفهانی
زیاده عرضی نیست. این پست را نوشتم تا بگویم در سایت ققنوس میتوانید ترانههای دیگری را براساس اشعار محمدعلی اصفهانی* بیابید و بشنوید و لذت ببرید. اشعار و مقالات محمدعلی اصفهانی را دنبال کنید. ضرر نمیکنید.
*داریوش در سال 1381 (2003) نیز در ترانه "حرکت" (سرود دانشجو) به آهنگسازی محمد شمس با محمدعلی اصفهانی همکاری کرده بود. آن ترانه به مناسبت روز دانشجو منتشر و در عرض یک هفته، هفت میلیون بار دانلود شد.
Friday, May 28, 2010
سرود فتح شب
آهنگ: مهین زرینپنجه
شعر: ایرج جنتی عطایی
صدا: شمیم آزاده
از منظر ویران
به سوی میهن پرپر
از میخک خونین
میان باغ خاکستر
جهان خود را شروع کرد
باما شد و طلوع کرد
خورشیدواره شو
به فتح شب برو!
آه ای صدای سرخ روشن
شعله باران شکفتن
ای خروش مرگ کش
ای حماسه ساز بی پروا
تو با جهان از ما چه گفتی
که غزل از خون چکید و
قلب آزادی طپید و
تازه شد رویا!
امروز، امروز
آینده شعرماست
فردا، فردا
جهان ما زیباست!
این جوان جوان شقایق
در مصاف این مسلط شب سرشت زشت
بر جبین آفتابی نوشکفته
عشق را نوشت!
امروز، امروز ...........
Friday, May 7, 2010
نامهی سرگشاد
مقالهای را که درباره روشهای جدید اعتراف گیری نوشته بودید، خواندم. از اینکه این روش اعترافگیری را برای ما روشن ساختید از شما سپاسگزارم اما با قسمتهایی از مقاله شما مشکل دارم. بگذارید نمونه بیاورم:
«بی توجهی به مطالب سفارشیای که محمد قوچانی می نویسد یا مصاحبههایی که سعید شریعتی می کند نیز می تواند به رهایی آنها از چنگ بازجویان یاری رساند...» یا «این سخنان قابل نقد و بررسیاند اما به عنوان ایدههای جناح اقتدارگرا و تمامیت طلب و نه سخنان زندانیان و افراد تحت فشار.»
به طور مشخص این دو جمله از جملاتی هستند که با آنها مشکل دارم. چرا که به نظر من شما همه را با یک چوب زدهاید. فرق است بین قوچانی و ابطحی (که شما از هر دو در مقالهتان یاد کردهاید). به طرز فکر آنها -فعلا- کاری ندارم و به اینکه آیا از نظر اصول و عقاید با هم اشتراک نظر دارند یا نه هم کاری ندارم. اما به شغل آنها کار دارم . ملاک من برای فردی که مجبور به اعتراف میشود شغل اوست.
قوچانی یه نویسنده است. یک روزنامهنگار. نویسنده است مثل همانی که دیروز اولین کتابش انتشار یافت و روزنامهنگار است درست مثل همانی که دیروز اولین خبر چند خطی اش در روزنامه فلان چاپ شد. من -منظورم من نوعی نیست. منظورم دقیقا من است. یعنی شخص دزدکی- از یک روزنامهنگار انتظار ندارم اعتراف نکند. بگذار اعتراف کند و بیرون بیاید. کار او نوشتن است نه چیر دیگر. مانند یک قصاب که انتظار نداریم نانوای خوبی هم باشد. کار او چیز دیگریست.
اما ماجرای ابطحی و دیگرانی چون او متفاوت است. او یک سیاستمدار است. از دید من سیاستمدار یعنی کسی که برنامهای برای بهتر شدن جامعه در سر دارد، برنامهای برای پیشرفت کشور دارد*، آرمانی دارد و اصولی و سعی دارد با رسیدن به قدرت برنامههایی که مفید میداند را از طریق تصویب قوانین در مجلس اجرایی کند. از کسی که عقیده دارد راهی انتظار این نیست که اعتراف کند به اشتباه بودن آن راه و اگر اعتراف کرد نباید انتظار داشته باشد اگر بگوید آن اعتراف «زورکی» بود کسی حرف او را باور کند. نمیشود کسی نانوا باشد ولی بگوید نمیخواهم گرمای تنور را تحمل کنم. همینطور است وضع صنف سیاستمدار. نمیشود کسی سیاست را پیشه خود کند اما نخواهد سختیهایش را قبول کند و پای سختیها بایستد.
و اما یک سوال از شما میپرسم و پاسخی که برایش دارم را میگویم. شما نیز بیاندیشید و جواب خودتان را بیابید.
بار دیگر به اسامی افرادی که از آنها نام بردید نگاهی بیاندازید. اسامی کسانی که در 20 سال اخیر اعتراف کردهاند را هم در ذهن مرور کنید. پرسش من این است که چرا تمام این افراد به گروهی تعلق دارند که ما آنها را با عنوان اصلاحطلب میشناسیم؟ چرا عباس امیرانتظام تا به حال تن به اعتراف ندادهاست؟ آیا این راه به ذهنش نرسیده یا تا به حال به او پیشنهاد نشده؟ چرا حشمتالله طبرزدی تا به حال تن به اعتراف ندادهاست؟ آیا پاسخ این سوال جز این است اصلاحطلب جماعت برای سیاست پیشه بودن ساخته نشدهاند و از ابتدا هر طرف باد وزیده آنها هم رفتهاند و بدون آشنایی با سختیهای شغل سیاست به این شغل روی آوردهاند؟ آیا پاسخ به این سوال جز این است اصلاحطلب جماعت هیچ اصولی و هیچ آرمانی ندارد که پایبند آن باشد و بر آن پافشاری کند به جز رسیدن به قدرت؟ پاسخ من این است. تا پاسخ شما چه باشد.
زیاده عرضی نیست.
ارادتمند
دزدکی
Tuesday, May 4, 2010
سراب ردپای تو
«سراب ردپای تو» از آلبوم بعدی داریوش با نام «دنیای این روزای من».
سراب رد پای تو كجای جاده پیدا شد / كجا دستاتو گم كردم كه پایان من اينجا شد
كجای قصه خوابيدی كه من تو گريه بيدارم / كه هر شب هرم دستاتو به آغوشم بدهكارم
تو با دلتنگيای من، تو با اين جاده همدستی / تظاهر كن ازم دوری، تظاهر می كنم هستی
تو آهنگ سكوت تو به دنبال يه تسكينم / صدايی تو جهانم نيست فقط تصوير مي بينم
يه حسی از تو در من هست كه می دونم تو رو دارم / واسه برگشتنت هرشب درا رو باز ميذارم
(ویدئوی این آهنگ)
برای آگاهی از نحوه خرید آلبوم دنیای این روزای من در ایران اینجا را کلیک کنید و برای اطلاعات بیشتر این سایت را بخوانید.
Wednesday, April 28, 2010
سکوتم را نکن باور
تحولی که در پایه سیودو در هستی داوطلب پدید میآید - علیرضا امیر سلیمانی - اسناد فراماسونری در ایران - صفحه 200
شاعر: پویان
آهنگساز: اسنفدیار منفردزاده
صدا: گلشیفته فراهانی
Saturday, April 17, 2010
حمله به اچ-3
ادامه ماجرای عملیات بینظیر حمله به H3، پایگاه هوایی عراق در مرز عراق و اردن، را از زبان یکی از خلبانان این عملیات، اینجا بخوانید.
پ.ن: صحبتهای ابوالحسن بنیصدر، اولین رییس جمهوری اسلامی و فرمانده کل قوای آن روزهای ایران درباره طولانی شدن جنگ. ببینید و بشنوید
Tuesday, April 13, 2010
Saturday, April 10, 2010
امشب مردی میمیرد
جان میدهد ترانه در سوگ آن یگانه / باغ است و خار و هرزه، تکرار بیبهانه
آتشصدای جاوید، دشنام بر زمستان / آواز پرخروشش، تنها صدای یاران
از لحظهها رهاتر تا اوج آسمان ها / نور همیشه تابان، بر تيرگی جان ها
از جام عشق نوشید بیشک و بیشکایت / از عشق بیفریبش صد دلفریب حکایت
شیدای پرترانه، سرکش چنان جوانه / بیباک و پاک و آزاد، محکوم خاکخانه
آهنگ باربط يا بیربط با صدای مورات کِکیلی. شعر احتمالا از خودش. احتمالا آهنگ هم. متن ترانه به همراه ترجمه انگلیسی.
Saturday, April 3, 2010
نگاهي ديگر به ترانه خونبازي
لايا ويليامز كه در اجراي پيتر [از نمايشنامه اولئانا] نقش كارول را بازي ميكرد ميگويد، به محض اينكه بر شوك اوليه ناشي از واكنش تماشاگر غلبه كرد، متوجه شد «نبوغ زيادي ميخواهد شما نمايشنامهاي بنويسيد كه تماشاگر با خودش فكر كند خدايا، من همين حالا براي خشونت يك مرد نسبت به يك زن هورا كشيدم».
اولئانا - ديويد ممت - علياكبر عليزاد - مقدمه مترجم - نشر بيدگل - صفحه 20-21
هنگامي كه اگزيستانسياليسم به توصيف شخص زبوني ميپردازد،ميگويد كه اين شخص مسئول زبوني خويش است. ميگويد كه اين شخص بدين سبب زبون نشده كه صاحب دل و ريه و مغز زبون بوده، ميگويد وي بهعلت وضع روحي خاصي چنين نشده؛ بلكه زبون است زيرا با اعمال خود، خود، خويشتن را زبون ساختهاست.
اگزيستانسياليسم و اصالت بشر - ژان پل سارتر - مصطفي رحيمي - انتشارات نيلوفر - صفحه 53
اگر آنچه در بالا نقل شد را قبول كنيم، يعني بپذيريم كه «بشر همان است كه خود ميسازد» و «بدي بايد نخست كشف شود و سپس دگرگون گردد. بنابراين وظيفه نويسنده و هنرمند نشان دادن بديهاست» بايد خونبازي را ترانهاي زيركانه خواند كه در نهان دقيقا معنايي بر خلاف آنچه در ظاهر مينماياند دارد.
ترانهسرا سرنوشت كساني را روايت ميكند كه سكوت را به عنوان سنگري در ميدان مبارزه پذيرفتهاند. چه بر سر ايناني كه اينگونه مبارزه ميكند ميآيد؟
شخصيت داستان اين ترانه پس از آنكه تصور كرد سكوت ميتواند به عنوان سنگر عمل كند و سكوت را به عنوان تاكتيكي در مبارزه انتخاب ميكند و تمام سختيها و ناملايمات را تحمل ميكند، در پايان هاج و واج از «همسنگر» هايش-يعني از آناني كه مانند او به سكوت را انتخاب كردهاند- ميپرسد:
ماکه از آوار و ترکش / همه رو به جون خریدیم
تو بگو همسنگر من / ما تقاص چی رو میدیم
پاسخ اين سوال را ترانهسرا در مصرع بعد با تاكيد دوباره بر «سنگر» فرض كردن سكوت ميدهد: آخرين سنگر سكوته!
به عقيده من، شخصيت داستان هنگام پرسيدن سوال بالا در اوج زبوني است. نميداند چرا به اين روز افتاده و به دنبال دليلش ميگردد. اما ما ميدانيم كه زبون است زيرا با «اعمال خود، خود، خويشتن را زبون ساختهاست». و اين عمل چيزي نيست جز سكوت كردن كه به عقيده من نه عمل، كه بيعملي محض است.
درست است! گاهي هنرمندان از سياهي ميگويند. سياهيها و تباهيها را بازمينمايانند تا درسي باشد براي ما. تا آنها را كشف كنيم و در راه سپيدي گام برداريم. با اين ديد ترانه خونبازي ترانهايست هشيار و تلنگري است به ذهن همه ما. از اين زاويه اين ترانه سرنوشت كساني را مينماياند كه به جاي عمل، بيعملي و انفعال را سرلوحه زندگی مبارزاتي خويش قرار ميدهند.
شاعر اين ترانه امير شجره و آهنگساز آن مهرداد قادري است.
Wednesday, March 31, 2010
Saturday, March 27, 2010
بيتامل باز بايد داد جان
هفتهنامه عصرجديد، شماره 8، سال دوم، 21 ذيقعده 1333 قمري (برابر با 6 مهر 1294) به نقل از موسيقي در عهد مشروطه - مسعود كوهستاني نژاد - نشر مهر ماهك
با توجه به اينكه تاريخ ذكر شده يكسال پس از تاجگذاري احمدشاه قاجار است، آيا ميشود نتيجه گرفت كه ترانهاي كه از آن با عنوان اولين سرود ملي ايران ياد ميشود سرود ملي ايران نبودهاست؟
شعر سرودي كه در متن كتاب به نقل از هفتهنامه عصر جديد به عنوان سرودملي آن روز ايران از آن نام برده شدهاست:
قسمت اول:
تا كه خداي اين كشور ايران نمود / بس در عزت به رويش برگشود
خسروانش را كله خورشيد بود / رايتش را فرق بر خورشيد بود
تا كه خود چتر عدالت گسترد / خود چرخ عدالت گسترد
ملك ايران را نشان مهر و خوبي بد لوا / اين لوا فرخنده بادا باز با دور بقا
راست اندر اين جهان / افتخار ما شرح ما مضي
شرح مامضي تا كيم راست / باز كوششي جوششي ياران
قسمت دوم:
چون به فرخ رسم دوران كيان / ملت ملت را يكي يابي روان
بيتامل باز بايد داد جان / تا بجز نيكي نبيند زين نشان
هر كه در تقدير ايران بنگرد / در تقدير ايران بنگرد
بود در ملك كياني آيت قدرت عيان / باد با تاج كياني رايت عزت به پا
هان اي برادران / موطن عزيز بهترين سراست
حفظ خاك آن آبروي ماست / باز غيرتي همتي مردان
Thursday, March 25, 2010
عبدالله هم در بند شد
برای کسانی که عبدالله یوسفزادگان را نمیشناسند باید بگویم که او یکی از باشعورترین و فرهیختهترین و البته غیرتکراریترین آدمهاییست که میشناسم. همه عبد را به تیزهوشی و خلاقیت بیمثال و سواد عمیق و پرمغز تاریخی و ادبیاش میشناسند. عبدالله در کتابشناسی یک موجود کمنظیر است. این را من نمیگویم. کتابشناسان بزرگی بر این حرف صحه گذاشتهاند. او سال 80 توانست مدال طلای المپیاد ادبی را به دست بیاورد. بعد کنکور داد و به رشته حقوق رفت. از دانشجویان ممتاز و خلاق دانشگاه بهشتی بود و به تازگی هم مشغول دوره فوق لیسانس حقوق در دانشگاه علامه تهران بود.ذهن نقاد و خلاق و شیوایی قلم عبدالله را در کمتر دوست نزدیکی یافتهام. به شخصه هر آنچه مینویسد را بارها میخوانم و هر بار لذتش متفاوت از بار قبلیست. نثر او بیهقیوار و سعدیوار است. از مصاحبت با او بهرهها بردهام که وصفش به درازا میکشد اگر بخواهم بنویسم. عبدالله بر گردن من یکی حق زیادی دارد.او شریف است و فرهیخته. میدانم بازجویانش این را خیلی زود در خواهند یافت که او اهل منطق و گفتگوست نه جنجال و مجادله. سالی که با حبس نخبگانی چون عبدالله آغاز شود سال روشنی نخواهد بود! جای عبدالله در زندان نیست. رفیق آزاده ما را آزاد کنید.
متن از اينجا
Tuesday, March 23, 2010
در مجلس
Friday, March 19, 2010
نوروز، هميشه پيروز
« با این همه غم
در خانه ی دل
اندکي شادی باید
که گاهِ نوروز است»
Monday, March 15, 2010
دنيا عجب جايي شده
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای تو تقویممو پر می کنم
هر روز این تنهایی رو فردا تصور میکنم
هم سنگ این روزای من حتي شب هم تاریک نیست
اینجا بجز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم
دنیای این روزای من همقد تنپوشم شده
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده
ترانهسرا: روزبه بماني
آهنگ: عليرضا افكاري
حرفهاي يك راننده تاكسي و داستان من و اصلاحطلبان
هرکه کمتر شنید پند پدر/ روزگارش زیاده پند دهد
وانکه را روزگار پند نداد / تیر زهرآب داده پند دهد
يك بار از روي ناآگاهي مجلس و دولت را در اختيار جناح اصلاحطلب قرار دادم. مجلس و دولت يعني تمام قدرت. يعني قدرت قانونگذاري و قدرت اجرايي. اينها را در اختيار ايشان گذاشتم و نتيجهاش را ديدم. نتيجهاش هيچ بود. هيچ بزرگي كه احساس خميني بود در هنگام ورود به ميهن گريبان مرا گرفت و هنوز هم دست بردار نيست. آن روزها اگر يكبار و تنها يكبار قانون اساسي جمهوري اسلامي را خوانده بودم و امكان دستيابي به آرمانهاي خود را براساس اين قانوناساسي سنجيده بودم، ميفهميدم كه چه فاصلهي درازي است بين آنچه من ميخواهم و آن را براي ايران مفيد ميدانم و آنچه دستپروردههاي خميني بر سر ايران آوردهاند.
بايد از روزگار درس گرفت. آزموده را آزمودن خطاست.
Friday, March 5, 2010
ميانديشم، پس هستم
Wednesday, March 3, 2010
خودنگاري - 2
آخر هفته بيشتر وقت در خانه هستم. ميخوابم و اگر فرصتي شود كمي كتاب ميخوانم، چند دقيقهاي فيلم ميبينم و رويا ميبافم.
گاهي فرصتي ميشود راه بروم و كمي موسيقي گوش كنم، اگر حوصلهام را سر نبرد. بيشتر رويا ميبافم تا فكر كنم و نقشه بكشم.
كار ديگري ميشود كرد كه نميكنم؟
پ.ن: اين مطلب و اين شعر از هادي خرسندي، مانند تمام كارهاي ديگرش خواندنيتر است!
Saturday, February 27, 2010
همدردي
و در اتاقت را شش قفله ميكني
لحظهاي به كساني بيانديش
كه تنها به دليل نبود عشق كافي
بيرون در سرما و تاريكي هستند
چون آن اندازه عشق در وجودمان نيست كه به همه برسد
دوستان، نياز به همدردي داريم
همدري چيزي است كه به آن نياز داريم
همدري آن چيزي است كه نيازش داريم دوستان
چون آن اندازه عشق در وجودمان نيست كه به همه برسد
امروز نيمي از جهان از نيم ديگر متنفرند
تمام غذا در نيمي از جهان است
و نيم ديگر ميخوابد و از گرسنگي ميميرد
تنها به اين دليل كه آن اندازه عشق در وجودمان نيست كه به همه برسد
نه آن اندازه عشق در وجودمان نيست كه به همه برسد
دوستان، نياز به همدردي داريم
همدري چيزي است كه به آن نياز داريم
همدري آن چيزي است كه نيازش داريم دوستان
چون آن اندازه عشق در وجودمان نيست كه همه را سيراب كند
اثري از گروه Rare Bird
فريدون فرخزاد بر روي ملودي اين آهنگ شعري از ميرزا آقا عسگري (ماني) را (در اجرايي ديگر همراه با سعيد محمدي) خواندهاست. متن ترانه
Friday, February 26, 2010
داريوش و بهروز وثوقي
ميشكنن شاخشو ميفرستن تو باغ
اين روزا طاق رو نميكوبن سرش
سر گلهشون رو ميكوبن به طاق
آخر نمايشا عوض شده
همه نقش هم رو بازي ميكنن
اونايي كه چشمشون به قدرته
هم پيالههاشو راضي ميكنن
نميدونم اگه برگرديم عقب
دل طوقي واسه كي پر ميزنه
اگه فرمون رو يه شب دوره كنن
چند تا چاقو پشت قيصر ميزنه
نميدونم اگه برگرديم عقب
داشآكل به عشق كي سر ميكنه
اگه رستم رو ببينه روي خاك
پشتش رو بازم به خنجر ميكنه؟
اين روزا دورهي غيرت كشيه
كي ميدونه قيصر اين روزا كجاس
بكشي و نكشي ميكشنت
اينجا بازارچهي آب منگلياس
پ.ن: اين روزها سوژهاي جذابتر و هيجان انگيز تر از داريوش براي نوشتن پيدا نميشود. در يك سال گذشته او فعالترين هنرمند ايراني بودهاست. از او در اين مدت 6 ترانه جديد شنيدهايم. انسان، سوار خواهد آمد، اتحاد براي ندا، دنياي اين روزاي من، آزادي و خونبازي. او هر از چندي به گفتوگو با هواداران مينشيند و گاه در اين نشستها ترانهاي منتشرنشده ميخواند. مانند ترانه بالا و ترانه انسان. براي اطلاع از زمان گفتوگوي داريوش با هواداران اين سايت را بخوانيد يا در اين گروه عضو شويد.
Friday, February 19, 2010
سكوت سنگر نيست، سم است، دام است، آغاز پوسيدگياست
سنگر بستن: [ س َ گ َ ب َ ت َ ] ممانعت کردن . جلوگیری نمودن.
(لعتنامه دهخدا)
سكوت قرار است ما را از چه چيز حفظ كند؟ سكوت از چه چيزي ممانعت ميكند؟ سكوت كردن از چه چيز جلوگيري ميكند؟ به عقيده من سكوت سنگر نيست، انفعال است. كاري نكردن است. سكوت علامت ترس است. سكوت يعني من براي هدفم ارزش قائل نيستم يا به مفيد بودن آنچه ميخواهم اطمينان چنداني ندارم بنابراين سكوت ميكنم.
سكوت و جدالش با فرياد پيش از اين نيز در ترانههايي كه داريوش خوانده وجود داشته، اما نه به اين صورت. سكوت هيچگاه از سوي اين خواننده شورشي تبليغ نشده بود.
ترانه مصلوب سراسر درباره جدال سكوت و فرياد است:
به صلیب صدا مصلوبم ای دوست
تو گمان مبری مغلوبم ای دوست
شرف نفس من اگه شد قفس من
به سکوت تن ندادم حالا میرم بیکفن
وقتی گفتن یه گناه بود مثل دیدن یا شنیدن
معنی آواز هم این بود ته بنبست داد کشیدن
وقتی حتی توی خلوت فکر آزادی قفس بود
گفتنیها رو میگفتیم اگه فرصت یه نفس بود
به گناه صدا با جرم گفتن
اگه روی صلیب ویرون شدم من
شرف نفس من گه شد قفس من
به سکوت تن ندادم تا نمیرم بی کفن
تو شبهای سکوت فریاد من بود
ته جنگل خواب بیــــداری رود
در ترانه نجات ميشنويم:
سکوتم بدتر از مرگ است
بمیرانم زبانم ده
بیا و جامه عصیان بپوشان بر صدای من
که تنها سهم من این است
هراس بی صدا مردن
و اما ترانه مرگ شب:
اگر سرخورده از خویشم من مغرور دشمن شاد
برای فتح شهر خون
تو را کم دارم ای فریاد
در این غوغای مردم کش
در این شهر به خون خفتن
خوشا در چنگ شب مردن
ولی از مرگ شب گفتن
همغصه:
بيا لب واكنيم هم غصه ي من
بيا بيدار كنيم خوابيده ها رو
بيا آشتي بديم با قصه هامون
تمام دستاي از هم جدا رو
ولايت:
اگه تو بخواهي از من
جرات و نفس ميگيرم
از صدام يه تير مي سازم
يه كمون به دست ميگيرم
حتي با دست بريده
از صدام يه تير ميسازم
خاكخسته:
اين همه زندان ، اين همه درد
اين همه اشك
نعره هايت كو خاك گلگون؟
اينها مشتياست نمونه خرواري از ابياتي كه داريوش در رد سكوت و دعوت به گفت و فرياد زندن خواندهاست. اكنون چه شده كه داريوش به جاي تشويق به فرياد بيشتر هجوم همهجانبه به اردوگاه دشمن دعوت به سكوت ميكند؟ چه شده كه امروز داريوش سكوت را مفيد ميداند؟
دردي كه داريوش امروز گرفتارش شده، دردي است كه بسياري در خارج از كشور گرفتارش هستند. اين بيماري «حمايت از مردم داخل ايران» نام دارد. داريوش نيز بدون شك به اين بلا گرفتار آمده كه ترانه «خونبازي» را خوانده. عبارت «حمايت از مردم داخل ايران» در نظر اول تحسين بسياري را برميانگيزد. بسيار دهان پر كن و خيرخواهانه مينمايد و ميتواند حمايت بسياري را به خود جلب كند اما به عقيده من افرادي كه اين شعار را سر ميدهند درك درستي از كلمه مردم ندارند و از نظر آنان مردم يعني موافقان نظر ايشان چرا كه در غير اين صورت چگونه ممكن است هم از «مردمي» كه طرفدار جدايي دين از سياست و قانون اسياسي بدون تبعيض براي تمام ايرانيان هستند، حمايت كرد و هم از افرادي كه از «جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد» دم ميزنند و براي آن كسي كه اين جمله را ميگويد هورا ميكشند؟
درد همگاني ديگري كه در خارج از كشور رواج دارد و به داريوش هم سرايت كرده نامش «من براي مردم داخل نسخه نميپيچم» است. اين يعني همان سكوت كردن. تنها در صورت وجود چنين حسي در شخص است كه ميتواند سكوت را سنگر بداند. اين عبارت نيز درست مانند قبلي نماي بيروني خوبي دارد اما درونش را انفعال و تنبلي پوسيده كرده. «من براي مردم داخل نسخه نميپيچم» دقيقا يعني چه؟ از نظر من يعني من نميدانم چه ميخواهم. هرچه پيش آيد خوشآيد. به باور من افرادي كه اين چنين سخن ميگويند به آرمان و عقيده خود (البته اگر عقيده و آرماني در كار باشد) باور ندارند. چرا كه اگر چنين بود و مطمئن بودند عقيده آنها براي مردم ( [ م َ دُ ] آدمی . انس . انسان . آدمیزاده . شخص . بشر- لغتنامه دهخدا) مفيد است نه تنها براي آسايش خود كه براي رفاه و زندگي بهتر تمامي ايرانيان فرياد ميكشيدند كه به عقيده ما آن راه اشتباه و اين راه درست است. افرادي كه نگران اتحاد و از بين رفتن اتحاد و عباراتي مانند اين هستند خوب است مطلبي كه در باب اتحاد نوشتهام را بخوانند. چگونه ممكن است بدون نظرات گوناگون به اتحاد رسيد؟ چگونه ميتوان بدون شفافيت و «گفتن» به نظرات گوناگون رسيد. «من براي مردم داخل نسخه نميپيچم» بيمارياست كه بر اساس عدم تفكر شكل ميگيرد و نتجهاش ابهام، گمشدن خواستهها و در نتيجه عدم اتحاد است.
تنها در دارندگان اين دو بيماري هستند كه سكوت را اگر نه به عنوان دارو و سنگر تجويز ميكنند بدون آنكه به مرحله بعدي اين سكوت بپردازند. بدون اينكه بگويند با سكوت چه كار ميشود كرد و سكوت ما را از چه چيز حفظ ميكند.
ترانهسراياني كه ترانه سياسي مينويسند بايد مراقب تكتك كلمات خود باشند. فكر نكردن روي كلمات و عبارات، تنها به قافيه چسبيدن، اسير جو زمانه شدن و ديد محدود ترانهها را تا سطح حمايت از بيانيههاي سياسي و خط مشي اين يا آن فرد پايين ميآورد. مفاهيمي كه در يك ترانه سياسي استفاده ميشود بايد هرچه بيشتر عموميت داشته باشد و به جزيياتي كه شبهه حمايت از گروهي خاص را پيش بياورد نپردازد.
اميدوارم داريوش در مسائل سياسي بيش از اين تحت تاثير ترانهسرايان داخل كشور قرار نگيرد و كارهاي آنان را اجرا نكند و اگر قرار است چنين كند با استخوان خردكردههاي اين راه مشورت كند تا مبادا آنچه ميخواند با آنچه قبلا خوانده تناقض داشته باشد و يا اينكه مبادا در دام حمايت از افراد و گروههاي خاص بيافتد.
باور دارم و خواهم داشت سكوت سنگر نيست و نميتواند باشد. من در مورد اين كلمه با ايرج جنتيعطايي موافقم كه ميگويد: «تو از سكوت اگر به خشم ميرسي سكوت كن».
پ.ن: نمونههاي انفعال را حركت جا زدن و ياس را اميد وانمود كردن در اشعار ترانهسرايان داخلي بسيار است كه نامبردن از آنها از قدرت حافظه من و حوصله اين نوشته خارج است. سالهاست در ايران سعي ميشود عباراتي به ظاهر زيبا و اما در باطن مضر به حال كشور، مردم و جنبش آزاديخواهي ساخته و به خورد مردم داده ميشود. عباراتي مانند آرامش فعال يا جامعه مدني را همان مدينةالنبي خواندن نمونههاي كوچكي از اين دست هستند. سخناني اين چنين به باور من توهيني است به انسان. اين روزها نيز هستند كساني كه از آزادي و حذف اصل ولايتفقيه دم ميزنند اما بر اجراي بيقيد و شرط قانوناساسي جمهورياسلامي تاكيد ميكنند. اما نميگويند چگونه با وجود اين قانون اساسي ميتوان به آزادي رسيد و يابا اينكه در قانوناساسي رژيم صراحتا گفته شده اصل ولايت تغييرناپذير است، چگونه و از كدام راه قانوني ميتوان اين اصل را حذف كرد. سالهاست تحميق مردم براي سياستمداران ما امري عادي شدهاست. اين گونه برخورد با مردم ايران در دوران خاتمي به اوج خود رسيد.
Monday, February 15, 2010
ما تقاص چی رو میدیم
مرگ هر خواننده، مرگ هنر ماست. هنرمنداني كه ميميرند بدون آنكه شاگردي تربيت كنند، بدون آنكه كسي بخواهد راهشان را ادامه دهد و از جرقههايشان سبك بسازد و هنر را با غريزهي آنان درآميزد. مرگ هر خواننده زندهشدن دوبارهي فراموشي است.
چه كسي ميخواهد جاي ويگن و هايده و فرهاد و فروغي و مازيار و مهستي و جلال همتي و سوسن و فرخزاد و دهها نام ديگر، دهها سبك و صداي ديگر را در موسيقي ما بگيرد؟ كسي حتي نميتوانم اداي اين نامها را در بياورد. كسي را نداريم كه در حتي در حد تقليد اين نامها و نامهايي از اين دست باشد. چند نفري بيشتر از اين قافله نمانده. اگر اينها هم بميرند ما چه داريم؟ هيچ.
2-خونبازي با صداي داريوش
آخرین سنگر سکوتِ
حق ما گرفتنی نیست
آسمونشم بگیری
این پرنده مردنی نیست
آخرین سنگر سکوتِ
خیلی حرفا گفتنی نیست
ای برادرای خونی
این برادری تنی نیست
موج دستای من و تو
دست دریارو گرفته
عکس تو با سرمهء خون
چشم دنیارو گرفته
ماکه از آوار و ترکش
همرو بجون خریدیم
تو بگو همسنگر من
ما تقاص چی رو میدیم
آخرین سنگر سکوتِ
حق ما گرفتنی نیست
آسمونشم بگیری
این پرنده مردنی نیست
آخرین سنگر سکوتِ
خیلی حرفا گفتنی نیست
ای برادرای خونی
این برادری تنی نیست
شعر: امير شجره
آهنگ: مهرداد قادري
Saturday, February 13, 2010
شب پر از نعش جوان ميگذرد
خانهام خانهي زندانبان شد
قفس كوچك من زنداني
به بزرگي همه ايران شد؟
تا چراغ وطنم خاموش است
سوگوارانه جهان ميگذرد
خون گل ميچكد از ثانيهها
شب پر از نعش جوان ميگذرد
Wednesday, February 10, 2010
در پرچم
حال به عكس شماره 2 نگاه كنيد. اين پرچم چيست؟ پاسخ من به اين پرسش اين است: «اين پرچم طرفداران برقراري جمهورياسلامي در ايران است.» اين پرچم نيز پرچمي ايدئولوژيك است نه پرچمي ملي. توهين به اين پرچم را توهين به خود نميدانم و دلم نميسوزد كسي رنگي از اين پرچم را تغيير دهد يا هر بلاي ديگري سر آن بياورد. اين پرچم، پرچم عدهاي خاص است نه پرچم تمام ايرانيان. هر جا فرصتي گير بياورم آن را ميسوزانم تا نفرت خود را از جمهوري اسلامي و هر نظام ايدئولوژيك ديگر بيان كنم. اين پرچم نظام جمهوري اسلامي است نه پرچم ايران.
شماره 2
Sunday, February 7, 2010
رفتار شناسی و آمارگیری جنبش سبز در 22 بهمن
در اين همهپرسي شركت كنيد
نتايج اوليه را ميتوانيد در اين آدرس ببينيد
Thursday, February 4, 2010
پانزدهم بهمن ماه، زادروز داريوش
داریوش در طول 4 دهه فعالیت هنری خویش، هیچگاه زبان به تملق هیچ قدرتی نگشود و هیچگاه از راه خود که همانا آگاه کردن مردم و بیان بی پروای مشکلات و معضلات اجتماعی است منحرف نشد. نه هراس از زندان و نه وحشت از تبعید نتوانستند او را از راهی که می پیمود به بیراهه بکشانند.
متن كامل
منبع: خانه هوادارن داريوش
Wednesday, February 3, 2010
حكايت
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود / لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش
باری به مجلس او در کتاب شاهنامه همیخواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون وزیر ملک را پرسید هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و ملک و حشم نداشت چگونه برو مملکت مقرر شد گفت آن چنان که شنیدی خلقی برو به تعصب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت گفت ای ملک چو گرد آمدن خلقی موجب پادشاهیست تو مر خلق را پریشان برای چه میکنی مگر سر پادشاهی کردن نداری
ملک گفت موجب گرد آمدن سپاه و رعیت چه باشد گفت پادشه را کرم باید تا برو گرد آیند و رحمت تا در پناه دولتش ایمن نشینند و ترا این هر دو نیست
پادشاهی که طرح ظلم افکند / پای دیوار ملک خویش بکند
ملک را پند وزیر ناصح موافق طبع مخالف نیامد روی از این سخن در هم کشید و به زندانش فرستاد. بسی بر نیامد که بنی عمّ سلطان به منازعت خاستند و ملک پدر خواستند، قومی که از دست تطاول او به جان آمده بودند و پریشان شده بر ایشان گرد آمدند و تقویت کردند تا ملک از تصرف این به در رفت و بر آنان مقرر شد.
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین / زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست
Friday, January 29, 2010
صد سال به اين سالها
همسر ايران دوستي دارد به نام امين كه چندان امين نيست. انقلابي است. پس از انقلاب به مقامات بالايي رسيدهاست. اقدامات انقلابي او باعث اصلي مرگ همسر ايران است. انقلابي از ايران ميخواهد او را ببخشد. همين فرد در پايان ميخواهد نگذارد علي ايران را تنها بگذارد. اما علي ميرود.
Thursday, January 28, 2010
نيويورك، نيويورك
آهنگساز: جان كندر
ترانهسرا: فرد اب
خواننده: لايزا مينلي
از فيلم «نيويورك، نيويورك» ساخته مارتين اسكورسيزي
Saturday, January 23, 2010
اي دشمن، ار تو سنگ خارهاي من آهنم
Wednesday, January 20, 2010
نامهاي به آقاي نويسنده
با سلام
اين نامه را درباره كتابي كه بوسيله شما نوشته شده و من اين روزها مشغول خواندنش هستم به شما مينويسم. شما در جاي جاي كتاب به صراحت عنوان كردهايد كه منبع اصلي درباره فلان موضوع آقاي فريدون آدميت است. حتي گفتهايد كه فلاني و فلاني هم كه در كتابهايشان به اين موضوع پرداخته اند به نوشتههاي آقاي آدميت استناد كردهاند. با اينحال گفتهايد كه:«درباره فلان موضوع سخن زيادي نميتوان گفت مگر آنكه به حدس و گمان متوسل شويم و اين درخور تحقيق تاريخي نيست.»
از توجهي كه به شان يك تحقيق تاريخي داريد از شما تشكر ميكنم اما نكتهاي در اين بين براي من سوالي شدهاست كه امانم را بريده و تمام فكر مرا مشغول كردهاست.
همانطور كه به خاطر داريد شما كتابتان را در سال 1378 چاپ كردهايد و آنطور كه مطمئنا ميدانيد آقاي فريدون آدميت در سال 1387 (9 سال بعد) درگذشتهاند. سوال من اين است كه چرا در اين 9 سال با اينكه ميدانستيد ايشان اطلاعات ارزشمندي دارند، به عنوان يك محقق تاريخي به سراغ ايشان نرفتيد تا بتوانيد درباره فلان موضوع بيشتر سخن بگوييد؟ آيا فلان موضوع ارزش اين كار را نداشت يا سازمان عريض و طويلي كه ناشر كتاب شماست هزينههاي لازم را تامين نميكرد؟ يا چه؟ اميدوارم براي تعللي كه در روشن كردن گوشهاي از تاريخ معاصر ايران داشتهايد دليل مقبولي داشتهباشيد.
با تشكر
دزدكي
پ.ن: يادداشتي خواندني درباره فريدون آدميت
Tuesday, January 19, 2010
حريت، مساوات، اخوت
Saturday, January 16, 2010
پشتيبانان سکولار جنبش سبز ایران
|
1. بنظر ما، مشکل اصلی و تاريخی ملت ايران تحمل رنج مدام ناشی از سلطه ی انواع تبعيض ها بوده است. ما ايرانيان همواره از تبعيض در مورد عقايد، مذاهب، اديان، جنسيت، قوميت، زبان، ارزش های فرهنگی، و فرصت های اجتماعی خود رنج برده ايم و اين امر به خصوص بخاطر اعلام «مذهب رسمی» در قانون مشروطه و نيز در سه دهه حکومت گروه روحانيون فرقه ی تشيع امامی بر کشورمان، بشدت افزايش يافته است.
2. ما چاره ی اين مشکل تاريخی را در ساختن جامعه ی نوينی می بينيم که بر اساس قوانين ناشی از اراده ی عموم مردم اداره شده و «همه ی ايرانيان» را فارغ از هر گونه هويت مذهبی، قوميتی، جنسيتی، زبانی و فرهنگی، به يکسان و بی هيچ تبعيضی نگريسته و داد و عدالت و امکانات و منابع را بر همگان ارزانی دارد.
3. ما معتقديم که ايرانيان، بعنوان مالکان حقيقی کشورشان، بايد از همه ی حقوق مندرج در اعلاميه ی حقوق بشر، بدور از هرگونه شرط مذهبی يا غير مذهبی، برخوردار باشند و حکومت آينده ی ايران بايد همه ی مفاد کنوانسيون های بين المللی را که متضمن برابری جنسيتی، ممنوعيت تبعيض، شکنجه، اعدام، زندان عقيدتی ـ سياسی، و محروميت از خدمات آموزشی و بهداشتی اند بدون هيچ اما و چرا و شرطی پذيرفته و رعايت کند.
متن كامل بيانيه - سايت سبزهاي سكولار - گروه فيسبوك
Thursday, January 14, 2010
در قانوناساسي - 2
حال شرايطي ديگر؛ فرض كنيد شما باغبان چيرهدستي هستيد. سرمايه زيادي هم داريد تا به زمينتان آبرساني كنيد و كود خوب بخريد و با دانش روز كشاورزي آشنايي داريد. اما زمين شما خاك خوبي ندارد. آيا ميتوانيد باغي بزرگ و زيبا داشته باشيد؟ مسلما پاسخ منفي است. تفاوت شرايط اول و دوم در اين مساله زمين است. داشتن خاك خوب مسلما به معناي داشتن باغي زيبا نيست اما با وجود اين شرط ميتوان باغي ساخت اما بدون داشتن خاك خوب هر چقدر تلاش كنيم و هرچقدر با علم روز آشنا باشيم و هرچقدر هزينه كنيم هيچگاه باغي در كار نخواهد بود.
قانوناساسي نيز دقيقا نقش خاك خوب را بازي ميكند. داشتن قانوناساسي كه در آن تبعيض معنا نداشته باشد و آزاديهاي اساسي را مجاز بشمارد لزوما به معناي وجود دموكراسي و آزاد شدن مملكت از قيد و بند تبعيض نيست اما زمينه را براي تصويب قوانين پيشرو فراهم ميكند و جامعه ميتواند در دراز مدت آزادي بيشتري كسب كند و در مسير ترقي گام بردارد. اما اگر قانوناساسي سراسر تبعيض باشد و محدود كننده آزاديهاي اساسي انسان تكليف چيست؟ آيا ميتوان بر اساس قانوناساسي كه پايهاش بر تبعيض و محدودكردن آزادي است قوانيني تصويب كرد كه رفع كننده تبعيض و گسترش دهنده آزادي باشد؟ مسلما پاسخ منفي است.
Saturday, January 9, 2010
Wednesday, January 6, 2010
درباره ده فرمان گنجي و شركا - 3
پيشنهاد بحث برانگيز بعدي پيشنهاد هفتم است.
استقلال قوه قضائیه از طریق انتخابی کردن ریاست آن، انحلال دادگاههای ویژه غیرقانونی، تصفیه قوه قضائیه از قضات ناعادل و گوش بفرمان، برحذرداشتن مقامات قضائی از ایراد خطابه های سیاسی و اجرای منویات مقامات مافوق (دادگاههای فرمایشی) بجای اجرای بیطرفانه و عادلانه قانون.
كه البته پيشنهاد به جايي است اما ميدانيم كه طبق اصل 157 قانون اساسي، مقام رهبري رييس قوه قضاييه را تعيين ميكند. همين مقام به طور غير مستقيم رييسجمهور و تمام نمايندگان مجلس را انتخاب ميكند. با اين حساب آيا بدون تغيير قانوناساسي ميتوان به اين پيشنهاد رسيد؟ تغيير قانوناساسي چيزي است كه هيچگاه از زبان موسوي و ياران طرفدارش بيرون نيامدهاست.
پخش مهم پيشنهاد نهم اين جمله است: رعایت استقلال اقتصادی و سیاسی حوزه های علمیه و دولتی نشدن روحانیت. بسيار زيركند اين طرفداران صديق موسوي - خميني. بر عدم دخالت نهاد سياست در نهاد دين حمايت ميكنند اما ميگويند شرايط به گونهاي نيست كه از عدم دخالت نهاد دين در نهاد سياست صحبت كنيم! ميگويند مگر ميشود در كشوري كه اكثريت مردم آن شيعه دوازده امامي هستند (من به اين جمله مشكوكم و بعيد ميدانم اگر واقعا اين اكثريت وجود داشته باشد اكثريت مطلق باشد.) از آنان بخواهيم دين خود را در سياست دخالت ندهند؟ با اين استدلال اشتباه سعي در الغاي اين نكته دارند كه جدايي نهاد دين از نهاد سياست را جدايي دينداران از سياست وانمود كنند. حال ما با توجه به استدلال ايشان اين سوال را از آنان داريم كه آيا ميتوان از حكومتي كه اكثريت آنان را روحانيون تشكيل ميدهند انتظار داشت كه در نهاد روحانيت دخالت نكنند؟ پيشنهاد شما وقتي عملي ميشود كه از جدايي كامل نهاد دين و سياست دفاع كنيد. به اين صورت دولت در نهاد دين -به قول شما حوزه- دخالت نميكند و در عوض شما نيز بايد تعهد كنيد به قانون پايبند باشيد و از دخالت نهاد مورد علاقهتان -حوزه- در دين جلوگيري كنيد. به واقع اين اصل تنها با ارائه اصلاحاتي محدود و سطحي در قانوناساسي عملي نميشود. آقايان اگر ميخواهند اين پيشنهادشان عملي شود به واقع بايد طرفدار يك حكومت لاييك باشند و از آن صحبت كنند چرا كه عملي شدن آن تنها در حكومتي كه نسبت به اديان بيطرف باشد انجامپذير است.
پيشنهاد دهم وضعي بهتر از پيشنهاد نهم ندارد. انتخابی کردن، نقدپذیر و پاسخگو کردن همه متصدیان رده اول کشور ومحدود کردن دوره تصدی آنان به واقع طرح يك جمهوري است. بعيد ميدانم منظور پيشنهاددهندگان انتخابي كردن رهبري باشد. كه اگر هم چنين باشد او در نقش رييسجمهور ظاهر خواهدشد و رييسجمهور در نقش نخستوزير! اما اين پيشنهاد نيز بدون اصلاح قانوناساسي قابل اجرا نيست.
سوال اساسي اينجاست: چرا با اينكه بيشتر پيشنهادهاي مطرح شده تنها با تغيير (كلي يا جزيي) قانوناساسي محقق ميشوند با اينحال اين افراد لحظهاي دم از تغيير قانوناساسي نميزنند؟ چرا نميخواهند به مردم بگويند كه ايراد اصلي كار قانوناساسي است؟ از چه ميترسند؟ اين دو رويي ها بيش از پيش اعتماد افرادي را كه به حكومتي دموكراتيك و لاييك دارند را از ايشان سلب ميكند. اين چه مشي سياسياست كه در ظاهر چيزي ميگويند و در باطن چيز ديگري ميخواهند؟ آيا آقايان بنا به سنت اسلامي تقيه ميكنند؟ براي چه؟ براي حفظ چه چيز؟ براي به دست آوردن چه چيز؟ آيا واقعا نميدانند كه انجام اين پيشنهادات تنها پس از تغيير قانون اساسي و دموكراتيك و لاييك كردن آن انجام ميپذيرد؟ پس چرا اين شعار را سر نميدهند و همچنان از كسي دفاع ميكنند كه به جمهورياسلامي نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد اعتقاد دارد و چرا از كساني دوري ميكنند كه سالهاست از يك نظام حكومتي مردمي و عادلانه دفاع ميكنند؟ شايد جواب اين سوال را بدانيد. اما من براي پلسخ دادن به اين سوال به زمان نياز دارم.
Tuesday, January 5, 2010
درباره ده فرمان گنجي و شركا - 2
البته پيشنهاد خوبي است اما عقيده دارم كه تبعيض ريشه تمام كينهاندوزيها و عقب ماندگيهاست. كاش ايشان روشن ميكردند منظور از "کلیه ی زندانیان سیاسی و عقیدتی" واقعا تمام اين افراد است يا تنها خواستار آزادي افرادي هستند كه در ماههاي اخير دستگير شدهاند؟ آيا اين پيشنهاد شامل افرادي چون عباس امير انتظام يا منصور اسانلو نيز ميشود؟ اگر چنين است چرا تنها خواهان جبران خسارت وارده به قربانيان سركوبهاي اخير شدهاند؟
پيشنهاد سوم يعني «آزادی کلیه رسانه ها اعم از مطبوعات و رسانه های صوتی تصویری و مجازی، رفع سانسور و توقیف از کلیه ی نشریات توقیف شده، گسترش کانالهای تلویزیونی غیردولتی و ماهواره ای، رفع فیلترینگ از اینترنت، امکان دسترسی آسان به رسانه های فوق الذکر، تصفیه رادیو وتلویزیون از دروغ پردازان و تشنج آفرینان» نيز در تناقض كامل با اصل 24 قانون اساسي است. اسن اصل ميگويد:«نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد.». تا اين اصل در قانون اساسي است آنچنان كه آقايان پيشنهاد دهنده ميخواهند رسانهها آزاد نخواهند بود. مگر اينكه آقايان نيز به اين اصل و مشروط كردن آزادي مطبوعات به عقيده و ديني خاص اعتقاد داشته باشند.
پيشنهاد چهارم نيز با وجود اصل 26 قانون اساسي اجرا ناشدني است. بر طبق اين اصل:«احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناختهشده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند.» ميبينيم كه اينجا نيز آزادي احزاب محدود به عقيدهاي خاص -جمهوري اسلامي- شده است. پيشنهاد چهارم چنين است:«به رسمیت شناختن حق فعالیت قانونی احزاب سیاسی، جنبش دانشجوئی و زنان،NGO ها و نهادهای مدنی، اتحادیه های مستقل کارگران و کارمندان، و حق تجمعات اعتراضی مسالمت آمیز مطابق اصل 27 قانون اساسی.» ميبينيم كه ايشان فعاليت آزادانه احزاب را خواستارند در صورتيكه قانون آزادي احزاب را مشروط به نقض نكردن اساس جمهوري اسلامي كردهاست.
پايههاي نظام جمهوري اسلامي در اصل دوم اين قانون آمده است:
جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به:
1. خدای یکتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او.
2. وحی الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین.
3. معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملی انسان به سوی خدا.
4. عدل خدا در خلقت و تشریع.
5. امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلام.
6. کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسیولیت او در برابر خدا، که از راه:
* اجتهاد مستمر فقهای جامعالشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین،
* استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها،
* نفی هر گونه ستمگری و ستمکشی و سلطهگری و سلطهپذیری،
قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تأمین میکند.
به تعبير ديگر هر حزبي كه بخواهد يكي از اين پايههاي جمهوري اسلامي را نقض كند-مثلا اگر خواهان تصويب قانوني باشد كه خلاف نص صريح قرآن باشد اصل دوم را نقض كرده است- اجازه فعاليت نخواهد داشت.
ميبينيم كه اين پيشنهاد نيز با وجود قانون اساسي فعلي عملي نيست. اما چرا پيشنهاد دهندگان حرفي از اصلاح قانوناساسي نزدهاند؟ شما ميدانيد؟