Friday, June 26, 2009

شبانه‌هاي بي تو

هق‌هق شبانه دليلش خاطره آوازخوان نبود. ديدن دوباره حرف‌هايش، صدايش، تصويرش و نگاهش. خشم آميخته با غم و نصيحت‌هاي دلسوزانه و حرف‌هاي روشنگرانه‌‌اش براي نادانان نيز نبود. اشكي بود ناگزير و بي‌اراده براي آوازخوان كه داشت جان مي‌داد. آوازخوان جان مي‌داد اشك‌ها مي‌ريخت.

مايكل جكسون

Sunday, June 21, 2009

پيشمرگانه

تا امروز نمي‌فهميدم. حس مي‌كردم ولي نمي‌فهميدم. از دور مي‌ديدم، تصور مي‌كردم اما نمي‌فهميدم. تصور مي‌كردم مي‌دانم اما حقيقت اين بود كه نمي‌فهميدم گلي خشمي كه در يك گلدان مي‌رويد يعني چه. نمي‌فهميدم چطور مي‌شود از مسلسل‌داران وحشت نداشت. نديده بودم چگونه كاكل برادر آتشفشان مي‌شود و نمي‌دانستم طعنه آزادي پس از مرگ يعني چه. وقتي مي‌گفتند مبارزه مسلحانه در دل مي‌گفتم يعني آنها كه اينهمه باسواد بودند، كتاب خوانده بودند، دنيا ديده بودند، تاريخ جهان را از بر بودند نمي‌دانستند از هيچ تفنگي آزادي شليك نمي‌كند؟ مي‌دانستند آنچنان كه من امروز مي‌دانم اما تفنگ دست گرفتند آنچنان كه من امروز نياز به اسلحه را حس مي‌كنم. موشك جواب موشك. پاسخ گلوله گل نيست، گلوله است. امروز سلاح كم داريم.

Wednesday, June 17, 2009

چند خطي از سر دلتنگي

اين چند روز تاريخ از جلوي چشمانم مي‌گذرد. تاريخ انقلاب. تاريخ اتحادها. تاريخ حذف كردن‌ها. تاريخ مصادره‌ كردن‌ها. تاريخ تصميم‌هايي كه گرفته‌نشد، فرصت‌هايي كه سوخت، اميدهايي كه بيهوده بود. تاريخ تاريخ گوش‌هاي گرفته و چشم‌هاي بسته است. فيل را آنچنان كه مي‌خواهيم مي‌بينيم نه چنان كه هست. از گل تنها خارش را مي‌بينيم. حاضر به شركت‌دادن سايرين در بازي نيستيم گرچه مي‌دانيم بازي را جداب‌تر خواهد كرد.

هدف را گم مي‌كنيم. نمي‌دانيم هر چيزي كه ظاهر خوبي دارد آن چيزي نيست كه ما مي‌خواهيم. بايد دقيقا بدانيم چه مي‌خواهيم و تنها به دنبال آني باشيم كه مي‌خواهيم. تنها راهي را برويم كه ما را به هدفمان مي‌رساند و به دنبال كسي برويم كه به ما قول برآورده كردن خواسته‌هايمان مي‌دهد. اينكه ابتدا شخصي را براي رهبري انتخاب كنيم و سپس در پي آن باشيم كه حرف‌هايش را از بر و طوطي‌وار تكرار كنيم، كاري عقلاني نيست.

اگر دردي داريم بايد به دنبال رفع علت درد باشيم. مسكن تنها مدتي درد را از بين مي‌برد. علت درد كه از بين رفت ديگر هيچگاه از هيچ چيزي دردمان نخواهد گرفت. گاهي علت دردمان اين است كه نمي‌دانيم چه چيزي خوب و چه چيزي بد است. در اين مواقع تنها آگاهي‌ست كه مي‌تواند دردمان را براي هميشه از بين ببرد.
مبارزه با افراد تنها تسكيني موقت براي درد فقدان آزادي‌ست. بايد با روش‌هاي ديكتاتور‌پرور مبارزه كرد. گاهي شرايط - شما در نظر بگيريد قانون اساسي يا طرز فكري كه ناشي از آموزش نادرست و مطالعه كم است - طوري‌ است كه ساده‌ترين و خيرخواه ترين مردم را به ديكتاتوري خون‌آشام تبديل مي‌كند. علت درد امروز را بايد از بين برد.

Monday, June 15, 2009

كشتار مردم در راهپيمايي آرام 25 خرداد

چه مي‌شود گفت در برابر اين همه بيداد؟ مردم را مي‌كشند. بي هيچ ترسي از هيچ فردي و فردايي. اينان بايد بدانند كه هيچ ظلمي پايدار نيست. هيچ استبدايي پابرجا نمانده و ديكتاتورها همه به فجيع‌ترين شكل ممكن از بين رفته‌اند. دشمنان ملت و زورگوياني كه تنها تا نوك بيني خويش را مي‌بينند بهتر است از مبارزه با ملت دست بردارند، به قدرت خشم انسان‌هاي عاصي بيانديشند و در راه مردم گام نهند.

كشتار مردم در راهپيمايي آرام 25 خرداد

Wednesday, June 10, 2009

دفاع چند لايه جمهوري‌اسلامي

درفوتبال نامش را گذاشته اند دفاع چند لايه. دفاع از زمين حريف آغاز مي‌شود ومهاجمين تيم در هنگام از دست دادن توپ تبديل به مدافع مي‌شوند. چه بسا در اين كار موفق شوند توپ را از حريف بقاپند و گلي به ثمر برسانند. اگر توپ از ماهجيم گذشت نوبت خط مياني مي‌رسند كه اين مجموعه بازيكنان تيم با توجه به آرايشي كه مي‌گيرند مي‌توانند بيشترين آزار را براي تيم حريف به همراه داشته باشند و فرصت رويارويي آنان با دروازه خودي را از بين ببرند. در دو خط ياد شده مهاجمان و هافبك‌هايي كه تبديل به مدافع مي‌شوند علاوه بر دفاع از دروازه به گل زدن و فرصت‌سازي براي مهاجمان نيز فكر مي‌كنند. اما خط دفاع حكايت ديگري دارد. وظيفه آنها نه بازيسازي است نه گلزني. هدفشان تنها دفع توپ و جلوگيري از رسيدن توپ و بازيكن حريف به دروازه خودي است. هرچند مربياني كه كارشان را بهتر بلدند عبارت بازيسازي از خط دفاع ورد زبانشان است ولي تاكتيك قديمي «بزن زيرش» همچنان در زماني كه تيم زير فشار شديد قرار دارد از سوي بسياري از تيم‌هاي مطرح دنيا استفاده مي‌شود. چرا كه تك به تك شدن با دروازه‌بان حتي اگر كاركشته ترين دروازه‌بانان را هم درون دروازه داشته باشيم احتمال خوردن گل را بسيار زياد مي‌كند.
جمهوري اسلامي نيز از اين شيوه استفاده مي‌كند. 12 سال است كه رژيم در تاكتيك تيمي خود تجديد نظر كرده و چند خط دفاعي در مقابل دروازه خود قرار داده‌است. خاتمي كه آمد شعار آزادي بيان و جامعه مدني داد اما هيچ‌گاه به اين سوال پاسخ نداد كه چه چيزي عامل اصلي نبود آزادي‌بيان است. دولت قبلي، دولت‌هاي قبلي، شخص اول مملكت و قانون اساسي هيچگاه محكوم نشدند چرا كه قرار به دفاع بود نه گل زدن به دروازه خودي. خاتمي بايد مهاجمان حريف را به خود مشغول مي‌كرد تا هيچ تهديدي متوجه دروازه خودي نشود و اصل نظام به خطر نيافتد. خاتمي با نقاب «تغيير» آمد اما اين شعار تنها در لايه رويي جامعه اجرا شد و هيچ نشاني از تغييراتي كه تضمين كننده آزادي بيان باشد ديده نشد. او خود نيز به صراحت اعلام كرد كه هدفي جز حفظ نظام اسلامي نداشته است و اين وظيفه را به خوبي به انجام رسانده‌است.
اكنون نيز احمدي‌نژاد وسيله خوبي‌ است براي اينكه بازي در زمين حريف ادامه پيدا كند و انرژي تيم حريف صرف گذر از بازيكناني باشد كه با دروازه فاصله بسياري دارند. امروز هدف مردم سرنگون كردن احمدي‌نژاد شده است و انرژي خود را صرف مبارزه با او مي‌كنند بدون اينكه بياد بياورند كه مشكل چيز ديگري است. برخي براي نفي احمدي‌نژاد به هرچيزي متوسل مي‌شوند. حتي به تعريف و تمجيد از اوضاع اقتصادي و فرهنگي دولت‌هاي موسوي و هاشمي رفسنجاني. مي‌پردازند و در اين راه طوري سخن مي‌گويند كه شك مي‌كني كه آيا آنها در آن دوران در اين سرزمين مي‌زيسته‌اند يا خير. برخي حتي پا را فراتر از اين گذارده و صراحتا خميني را در مقام خدايي مي‌نشانند و چنان از موهبات الهي و صفات پسنديده ايشان تعريف مي‌كنند كه انگار نه انگار كه او بود كه خشت اول جمهوري نوپاي ايران را در اولين انتخابات رياست‌جمهوري كج نهاد.
مردم بايد بدانند كه يك نظام حكومتي چيزي نيست چز قانون‌اساسيش. بگذار نام نظام هرچه مي‌خواهد باشد،‌ اين قانون‌اساسي ‌است كه مبناي قضاوت بين نظام‌هاي مختلف است. مردم بايد از بالا به قضايا نگاه كنند و بدانند كه بازي احمدي‌نژاد - موسوي براي آن است كه ما را از حمله به قانون‌اساسي و تلاش براي تدوين يك «قانون‌اساسي دموكراتيك برمبناي اعلاميه جهاني حقوق بشر كه ضامن فرصت‌هاي برابر در تمام زمينه‌ها براي همه ايرانيان فارغ از هر قوم و مذهبي» باشد منحرف كند. بايد با بي‌توجهي به اين بازي و حمله مستقيم و بدون وقفه به ايراداتي كه قانون اساسي دارد ذهن انسان ايراني را آگاه و شور مبارزه و آزادي‌خواهي را در او بيدار كنيم و بي‌هراس از هر پيش‌آمدي با اتحاد تمام گروه‌هاي سياسي مخالف حكومت‌اسلامي تنها بر روي شعار بازنويسي قانون‌اساسي تمركز كنيم. اين است راه رهايي.

Thursday, June 4, 2009

چند سوال از نامزدهاي انتخابات رياست‌جمهوري

براي من ملاك شايستگي نامزد‌هاي رياست‌جمهوري تنها اهداف و برنامه‌هايشان براي رسيدن به اين اهداف نيست. اين دو در جامعه‌اي شروط لازم و كافي براي راي دادن به يك نامزد است كه رييس‌جمهور شخص اول مملكت است و پس از انتخابات تمام قدرت را در دست مي‌گيرد و هيچ نيرويي خارج از ساز و كار دموكراتيك نمي‌تواند مانع از اجراي برنامه‌هاي او شود. اما در ايران شرايط به گونه ديگري است.طبق اصل 57 قانون اساسي جمهوري‌اسلامي رهبر ولايتش از نوع ولايت مطلقه است و مي‌تواند در هر مساله‌اي فراتر از قانون عمل كند و از آنجا كه علاوه بر رهبريت سياسي از مقام مرجعيت نيز برخوردار است و اجتهاد مستمر فقهاي‏ جامع الشرايط از پايه‌هاي نظام جمهوري‌اسلامي است هر فرمانش لازم‌الاجراست كما اينكه در دوره ششم مجلس با فرمان رهبر طرح اصلاح قانون مطبوعات از دستور كار مجلس خارج شد و در سال 67 در دوره نخست‌وزيري ميرحسين موسوي، خميني رهبر وقت ايران فرمان اعدام زندانيان سياسي كه محاكمه و محكوم به زندان شده بودند را به صادر كرد. اين دو نمونه‌هاي بارز دخالت رهبر در قواي مقننه و قضاييه است كه اين امر البته طبق قانون‌اساسي جمهوري‌اسلامي غيرقانوني نيست.
با توجه به اينكه طبق اصل 121 قانون اساسي رييس‌جمهور سوگند خورده‌است كه خود را وقف خدمت به مردم و اعتلاي كشور كند اين سوال پيش مي‌آيد كه واكنش نامزد مورد نظر در صورتي كه طرحش براي اعتلاي كشور با حكم‌حكومتي رهبر مواجه و از اجراي آن جلوگيري شد چه خواهد بود؟ آيا اين حكم را خواهد پذيرفت؟‌ اگر يكي از برنامه‌هاي بنيادين رييس‌جمهور كه به واسطه آن راي اكثريت را به دست آورده و تمام برنامه‌هاي اصلاحي‌اش بر پايه آن استوار شده (مثل طرح اصلاح قانون اسلامي) با حكم‌حكومتي مواجه شد، آن هنگام واكنش رييس‌جمهور منتخب ملت به عنوان كسي كه سوگند يادكرده به گسترش عدالت بپردازد چيست؟
هستند در ميان نامزدها افرادي كه از حقوق‌بشر (كه بسياري از اصول قانون اساسي در تضاد با آن است) صحبت مي‌كنند. ايشن چگونه مي‌خواهند حقوق‌بشر را اجرا كنند در صورتي كه بسياري از اصول قانون‌اساسي صراحتا در تضاد با بندهايي از منشور جهاني حقوق‌بشر است؟ (براي نمونه اصل 13 قانون‌اساسي و ماده 18 اعلاميه‌ جهاني حقوق‌بشر)
اگر رييس‌جمهور در هر مرحله از رياست‌جمهوري‌اش به اين نتيجه برسد كه نظام جمهوري اسلامي استقلال ايران را به خطر مي‌اندازد و با توجه به اين مساله كه سوگند خورده
در حراست‏ از مرزها و استقلال‏ سياسي‏ و اقتصادي‏ و فرهنگي‏ كشور از هيچ‏ اقدامي‏ دريغ نورزد،‌ آيا تلاش خواهد كرد شيوه حكومتي ديگري كه امنيت و استقلال كشور را تضمين كند جايگزين نظام‌حكومتي فعلي كند؟
از نظر من اين سوالات، سوالاتي بسيار ساده و البته ريشه‌اي براي تصميم‌گيري درباره نامزدهاي رياست‌جمهوري است. پاسخ به اين سوالات و سوالاتي مانند اين‌ها مي‌تواند در شناخت بهتر نامزد‌هاي رياست‌جمهوري و جديتشان در راه اصلاحات بنيادين بسيار موثر باشد.