سنگر: سنگر به معنی حصار. قلعه بندی . گودالی که سربازان برای حفظ خود از گلوله های دشمن حفر کنند و از میان آن به تیراندازی یا دیدبانی مشغول گردند.
سنگر بستن: [ س َ گ َ ب َ ت َ ] ممانعت کردن . جلوگیری نمودن.
(لعتنامه دهخدا)
سكوت قرار است ما را از چه چيز حفظ كند؟ سكوت از چه چيزي ممانعت ميكند؟ سكوت كردن از چه چيز جلوگيري ميكند؟ به عقيده من سكوت سنگر نيست، انفعال است. كاري نكردن است. سكوت علامت ترس است. سكوت يعني من براي هدفم ارزش قائل نيستم يا به مفيد بودن آنچه ميخواهم اطمينان چنداني ندارم بنابراين سكوت ميكنم.
سكوت و جدالش با فرياد پيش از اين نيز در ترانههايي كه داريوش خوانده وجود داشته، اما نه به اين صورت. سكوت هيچگاه از سوي اين خواننده شورشي تبليغ نشده بود.
ترانه مصلوب سراسر درباره جدال سكوت و فرياد است:
به صلیب صدا مصلوبم ای دوست
تو گمان مبری مغلوبم ای دوست
شرف نفس من اگه شد قفس من
به سکوت تن ندادم حالا میرم بیکفن
وقتی گفتن یه گناه بود مثل دیدن یا شنیدن
معنی آواز هم این بود ته بنبست داد کشیدن
وقتی حتی توی خلوت فکر آزادی قفس بود
گفتنیها رو میگفتیم اگه فرصت یه نفس بود
به گناه صدا با جرم گفتن
اگه روی صلیب ویرون شدم من
شرف نفس من گه شد قفس من
به سکوت تن ندادم تا نمیرم بی کفن
تو شبهای سکوت فریاد من بود
ته جنگل خواب بیــــداری رود
در ترانه نجات ميشنويم:
سکوتم بدتر از مرگ است
بمیرانم زبانم ده
بیا و جامه عصیان بپوشان بر صدای من
که تنها سهم من این است
هراس بی صدا مردن
و اما ترانه مرگ شب:
اگر سرخورده از خویشم من مغرور دشمن شاد
برای فتح شهر خون
تو را کم دارم ای فریاد
در این غوغای مردم کش
در این شهر به خون خفتن
خوشا در چنگ شب مردن
ولی از مرگ شب گفتن
همغصه:
بيا لب واكنيم هم غصه ي من
بيا بيدار كنيم خوابيده ها رو
بيا آشتي بديم با قصه هامون
تمام دستاي از هم جدا رو
ولايت:
اگه تو بخواهي از من
جرات و نفس ميگيرم
از صدام يه تير مي سازم
يه كمون به دست ميگيرم
حتي با دست بريده
از صدام يه تير ميسازم
خاكخسته:
اين همه زندان ، اين همه درد
اين همه اشك
نعره هايت كو خاك گلگون؟
اينها مشتياست نمونه خرواري از ابياتي كه داريوش در رد سكوت و دعوت به گفت و فرياد زندن خواندهاست. اكنون چه شده كه داريوش به جاي تشويق به فرياد بيشتر هجوم همهجانبه به اردوگاه دشمن دعوت به سكوت ميكند؟ چه شده كه امروز داريوش سكوت را مفيد ميداند؟
دردي كه داريوش امروز گرفتارش شده، دردي است كه بسياري در خارج از كشور گرفتارش هستند. اين بيماري «حمايت از مردم داخل ايران» نام دارد. داريوش نيز بدون شك به اين بلا گرفتار آمده كه ترانه «خونبازي» را خوانده. عبارت «حمايت از مردم داخل ايران» در نظر اول تحسين بسياري را برميانگيزد. بسيار دهان پر كن و خيرخواهانه مينمايد و ميتواند حمايت بسياري را به خود جلب كند اما به عقيده من افرادي كه اين شعار را سر ميدهند درك درستي از كلمه مردم ندارند و از نظر آنان مردم يعني موافقان نظر ايشان چرا كه در غير اين صورت چگونه ممكن است هم از «مردمي» كه طرفدار جدايي دين از سياست و قانون اسياسي بدون تبعيض براي تمام ايرانيان هستند، حمايت كرد و هم از افرادي كه از «جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد» دم ميزنند و براي آن كسي كه اين جمله را ميگويد هورا ميكشند؟
درد همگاني ديگري كه در خارج از كشور رواج دارد و به داريوش هم سرايت كرده نامش «من براي مردم داخل نسخه نميپيچم» است. اين يعني همان سكوت كردن. تنها در صورت وجود چنين حسي در شخص است كه ميتواند سكوت را سنگر بداند. اين عبارت نيز درست مانند قبلي نماي بيروني خوبي دارد اما درونش را انفعال و تنبلي پوسيده كرده. «من براي مردم داخل نسخه نميپيچم» دقيقا يعني چه؟ از نظر من يعني من نميدانم چه ميخواهم. هرچه پيش آيد خوشآيد. به باور من افرادي كه اين چنين سخن ميگويند به آرمان و عقيده خود (البته اگر عقيده و آرماني در كار باشد) باور ندارند. چرا كه اگر چنين بود و مطمئن بودند عقيده آنها براي مردم ( [ م َ دُ ] آدمی . انس . انسان . آدمیزاده . شخص . بشر- لغتنامه دهخدا) مفيد است نه تنها براي آسايش خود كه براي رفاه و زندگي بهتر تمامي ايرانيان فرياد ميكشيدند كه به عقيده ما آن راه اشتباه و اين راه درست است. افرادي كه نگران اتحاد و از بين رفتن اتحاد و عباراتي مانند اين هستند خوب است مطلبي كه در باب اتحاد نوشتهام را بخوانند. چگونه ممكن است بدون نظرات گوناگون به اتحاد رسيد؟ چگونه ميتوان بدون شفافيت و «گفتن» به نظرات گوناگون رسيد. «من براي مردم داخل نسخه نميپيچم» بيمارياست كه بر اساس عدم تفكر شكل ميگيرد و نتجهاش ابهام، گمشدن خواستهها و در نتيجه عدم اتحاد است.
تنها در دارندگان اين دو بيماري هستند كه سكوت را اگر نه به عنوان دارو و سنگر تجويز ميكنند بدون آنكه به مرحله بعدي اين سكوت بپردازند. بدون اينكه بگويند با سكوت چه كار ميشود كرد و سكوت ما را از چه چيز حفظ ميكند.
ترانهسراياني كه ترانه سياسي مينويسند بايد مراقب تكتك كلمات خود باشند. فكر نكردن روي كلمات و عبارات، تنها به قافيه چسبيدن، اسير جو زمانه شدن و ديد محدود ترانهها را تا سطح حمايت از بيانيههاي سياسي و خط مشي اين يا آن فرد پايين ميآورد. مفاهيمي كه در يك ترانه سياسي استفاده ميشود بايد هرچه بيشتر عموميت داشته باشد و به جزيياتي كه شبهه حمايت از گروهي خاص را پيش بياورد نپردازد.
اميدوارم داريوش در مسائل سياسي بيش از اين تحت تاثير ترانهسرايان داخل كشور قرار نگيرد و كارهاي آنان را اجرا نكند و اگر قرار است چنين كند با استخوان خردكردههاي اين راه مشورت كند تا مبادا آنچه ميخواند با آنچه قبلا خوانده تناقض داشته باشد و يا اينكه مبادا در دام حمايت از افراد و گروههاي خاص بيافتد.
باور دارم و خواهم داشت سكوت سنگر نيست و نميتواند باشد. من در مورد اين كلمه با ايرج جنتيعطايي موافقم كه ميگويد: «تو از سكوت اگر به خشم ميرسي سكوت كن».
پ.ن: نمونههاي انفعال را حركت جا زدن و ياس را اميد وانمود كردن در اشعار ترانهسرايان داخلي بسيار است كه نامبردن از آنها از قدرت حافظه من و حوصله اين نوشته خارج است. سالهاست در ايران سعي ميشود عباراتي به ظاهر زيبا و اما در باطن مضر به حال كشور، مردم و جنبش آزاديخواهي ساخته و به خورد مردم داده ميشود. عباراتي مانند آرامش فعال يا جامعه مدني را همان مدينةالنبي خواندن نمونههاي كوچكي از اين دست هستند. سخناني اين چنين به باور من توهيني است به انسان. اين روزها نيز هستند كساني كه از آزادي و حذف اصل ولايتفقيه دم ميزنند اما بر اجراي بيقيد و شرط قانوناساسي جمهورياسلامي تاكيد ميكنند. اما نميگويند چگونه با وجود اين قانون اساسي ميتوان به آزادي رسيد و يابا اينكه در قانوناساسي رژيم صراحتا گفته شده اصل ولايت تغييرناپذير است، چگونه و از كدام راه قانوني ميتوان اين اصل را حذف كرد. سالهاست تحميق مردم براي سياستمداران ما امري عادي شدهاست. اين گونه برخورد با مردم ايران در دوران خاتمي به اوج خود رسيد.
سنگر بستن: [ س َ گ َ ب َ ت َ ] ممانعت کردن . جلوگیری نمودن.
(لعتنامه دهخدا)
سكوت قرار است ما را از چه چيز حفظ كند؟ سكوت از چه چيزي ممانعت ميكند؟ سكوت كردن از چه چيز جلوگيري ميكند؟ به عقيده من سكوت سنگر نيست، انفعال است. كاري نكردن است. سكوت علامت ترس است. سكوت يعني من براي هدفم ارزش قائل نيستم يا به مفيد بودن آنچه ميخواهم اطمينان چنداني ندارم بنابراين سكوت ميكنم.
سكوت و جدالش با فرياد پيش از اين نيز در ترانههايي كه داريوش خوانده وجود داشته، اما نه به اين صورت. سكوت هيچگاه از سوي اين خواننده شورشي تبليغ نشده بود.
ترانه مصلوب سراسر درباره جدال سكوت و فرياد است:
به صلیب صدا مصلوبم ای دوست
تو گمان مبری مغلوبم ای دوست
شرف نفس من اگه شد قفس من
به سکوت تن ندادم حالا میرم بیکفن
وقتی گفتن یه گناه بود مثل دیدن یا شنیدن
معنی آواز هم این بود ته بنبست داد کشیدن
وقتی حتی توی خلوت فکر آزادی قفس بود
گفتنیها رو میگفتیم اگه فرصت یه نفس بود
به گناه صدا با جرم گفتن
اگه روی صلیب ویرون شدم من
شرف نفس من گه شد قفس من
به سکوت تن ندادم تا نمیرم بی کفن
تو شبهای سکوت فریاد من بود
ته جنگل خواب بیــــداری رود
در ترانه نجات ميشنويم:
سکوتم بدتر از مرگ است
بمیرانم زبانم ده
بیا و جامه عصیان بپوشان بر صدای من
که تنها سهم من این است
هراس بی صدا مردن
و اما ترانه مرگ شب:
اگر سرخورده از خویشم من مغرور دشمن شاد
برای فتح شهر خون
تو را کم دارم ای فریاد
در این غوغای مردم کش
در این شهر به خون خفتن
خوشا در چنگ شب مردن
ولی از مرگ شب گفتن
همغصه:
بيا لب واكنيم هم غصه ي من
بيا بيدار كنيم خوابيده ها رو
بيا آشتي بديم با قصه هامون
تمام دستاي از هم جدا رو
ولايت:
اگه تو بخواهي از من
جرات و نفس ميگيرم
از صدام يه تير مي سازم
يه كمون به دست ميگيرم
حتي با دست بريده
از صدام يه تير ميسازم
خاكخسته:
اين همه زندان ، اين همه درد
اين همه اشك
نعره هايت كو خاك گلگون؟
اينها مشتياست نمونه خرواري از ابياتي كه داريوش در رد سكوت و دعوت به گفت و فرياد زندن خواندهاست. اكنون چه شده كه داريوش به جاي تشويق به فرياد بيشتر هجوم همهجانبه به اردوگاه دشمن دعوت به سكوت ميكند؟ چه شده كه امروز داريوش سكوت را مفيد ميداند؟
دردي كه داريوش امروز گرفتارش شده، دردي است كه بسياري در خارج از كشور گرفتارش هستند. اين بيماري «حمايت از مردم داخل ايران» نام دارد. داريوش نيز بدون شك به اين بلا گرفتار آمده كه ترانه «خونبازي» را خوانده. عبارت «حمايت از مردم داخل ايران» در نظر اول تحسين بسياري را برميانگيزد. بسيار دهان پر كن و خيرخواهانه مينمايد و ميتواند حمايت بسياري را به خود جلب كند اما به عقيده من افرادي كه اين شعار را سر ميدهند درك درستي از كلمه مردم ندارند و از نظر آنان مردم يعني موافقان نظر ايشان چرا كه در غير اين صورت چگونه ممكن است هم از «مردمي» كه طرفدار جدايي دين از سياست و قانون اسياسي بدون تبعيض براي تمام ايرانيان هستند، حمايت كرد و هم از افرادي كه از «جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد» دم ميزنند و براي آن كسي كه اين جمله را ميگويد هورا ميكشند؟
درد همگاني ديگري كه در خارج از كشور رواج دارد و به داريوش هم سرايت كرده نامش «من براي مردم داخل نسخه نميپيچم» است. اين يعني همان سكوت كردن. تنها در صورت وجود چنين حسي در شخص است كه ميتواند سكوت را سنگر بداند. اين عبارت نيز درست مانند قبلي نماي بيروني خوبي دارد اما درونش را انفعال و تنبلي پوسيده كرده. «من براي مردم داخل نسخه نميپيچم» دقيقا يعني چه؟ از نظر من يعني من نميدانم چه ميخواهم. هرچه پيش آيد خوشآيد. به باور من افرادي كه اين چنين سخن ميگويند به آرمان و عقيده خود (البته اگر عقيده و آرماني در كار باشد) باور ندارند. چرا كه اگر چنين بود و مطمئن بودند عقيده آنها براي مردم ( [ م َ دُ ] آدمی . انس . انسان . آدمیزاده . شخص . بشر- لغتنامه دهخدا) مفيد است نه تنها براي آسايش خود كه براي رفاه و زندگي بهتر تمامي ايرانيان فرياد ميكشيدند كه به عقيده ما آن راه اشتباه و اين راه درست است. افرادي كه نگران اتحاد و از بين رفتن اتحاد و عباراتي مانند اين هستند خوب است مطلبي كه در باب اتحاد نوشتهام را بخوانند. چگونه ممكن است بدون نظرات گوناگون به اتحاد رسيد؟ چگونه ميتوان بدون شفافيت و «گفتن» به نظرات گوناگون رسيد. «من براي مردم داخل نسخه نميپيچم» بيمارياست كه بر اساس عدم تفكر شكل ميگيرد و نتجهاش ابهام، گمشدن خواستهها و در نتيجه عدم اتحاد است.
تنها در دارندگان اين دو بيماري هستند كه سكوت را اگر نه به عنوان دارو و سنگر تجويز ميكنند بدون آنكه به مرحله بعدي اين سكوت بپردازند. بدون اينكه بگويند با سكوت چه كار ميشود كرد و سكوت ما را از چه چيز حفظ ميكند.
ترانهسراياني كه ترانه سياسي مينويسند بايد مراقب تكتك كلمات خود باشند. فكر نكردن روي كلمات و عبارات، تنها به قافيه چسبيدن، اسير جو زمانه شدن و ديد محدود ترانهها را تا سطح حمايت از بيانيههاي سياسي و خط مشي اين يا آن فرد پايين ميآورد. مفاهيمي كه در يك ترانه سياسي استفاده ميشود بايد هرچه بيشتر عموميت داشته باشد و به جزيياتي كه شبهه حمايت از گروهي خاص را پيش بياورد نپردازد.
اميدوارم داريوش در مسائل سياسي بيش از اين تحت تاثير ترانهسرايان داخل كشور قرار نگيرد و كارهاي آنان را اجرا نكند و اگر قرار است چنين كند با استخوان خردكردههاي اين راه مشورت كند تا مبادا آنچه ميخواند با آنچه قبلا خوانده تناقض داشته باشد و يا اينكه مبادا در دام حمايت از افراد و گروههاي خاص بيافتد.
باور دارم و خواهم داشت سكوت سنگر نيست و نميتواند باشد. من در مورد اين كلمه با ايرج جنتيعطايي موافقم كه ميگويد: «تو از سكوت اگر به خشم ميرسي سكوت كن».
پ.ن: نمونههاي انفعال را حركت جا زدن و ياس را اميد وانمود كردن در اشعار ترانهسرايان داخلي بسيار است كه نامبردن از آنها از قدرت حافظه من و حوصله اين نوشته خارج است. سالهاست در ايران سعي ميشود عباراتي به ظاهر زيبا و اما در باطن مضر به حال كشور، مردم و جنبش آزاديخواهي ساخته و به خورد مردم داده ميشود. عباراتي مانند آرامش فعال يا جامعه مدني را همان مدينةالنبي خواندن نمونههاي كوچكي از اين دست هستند. سخناني اين چنين به باور من توهيني است به انسان. اين روزها نيز هستند كساني كه از آزادي و حذف اصل ولايتفقيه دم ميزنند اما بر اجراي بيقيد و شرط قانوناساسي جمهورياسلامي تاكيد ميكنند. اما نميگويند چگونه با وجود اين قانون اساسي ميتوان به آزادي رسيد و يابا اينكه در قانوناساسي رژيم صراحتا گفته شده اصل ولايت تغييرناپذير است، چگونه و از كدام راه قانوني ميتوان اين اصل را حذف كرد. سالهاست تحميق مردم براي سياستمداران ما امري عادي شدهاست. اين گونه برخورد با مردم ايران در دوران خاتمي به اوج خود رسيد.
راستش من هم وقتی چند روز پیش برای اولین بار خون بازی را شنیدم جا خوردم. از اینکه داریوشی-همان طور که خودت گفتی- که سال ها در نکوهش سکوت گفته بود به یکباره نوای دیگری سر دهد... متاسفانه این روزها علی رغم هزینه ی بسیار به دلیل همین سکوت ها و محافظه کاری ها به "هیچ" هم نمی رسیم! گیرم هر روز در چند خیابان حتی میلیون ها نفر هم به صف و سکوت بایستند؟ آخرچه؟ شب حتما همه برمی گردیم خانه هامان دیگه...!! راه بهروزی از خیابان می گذرد اما از جنگ در خیابان نه از سکوت در خیابان...
ReplyDeleteکم و بیش می دانم چقدر دادا را دوست داری و از اینکه با این اوصاف به نقدش نشستی بسیار خرسندم. عده ای این چنین جرات ندارند و همیشه علاقه شان کورشان می کند.
...
راستی وبلاگ ما را هم فیلتر کردند.
آدرس جدید: http://ciminrouzgard.net
ماجراي اعتراض به فيلم "صد سال به اين سالها" منتفي نشده است
ReplyDeleteنامه ي سرگشاده به مرتضي شسايسته
ilna.ir/newsText.aspx?ID=109109
عزیز دل اولا که اگر دقت بفرمایید از سنگر به عنوان آخرین سنگر یاد شده است یعنی آنجا که دیگر هیچ راهی باقی نیست اما با این حال تاکید شده است که حتی با سکوت نیزاین پرنده هرگز مردنی نیست واین حق از ما گرفتنی نیست.به هیچ عنوان بوی نا امیدی به استشمام نمی رسد.
ReplyDeleteشاعر اشاره دارد که حتی اگر به عنوان آخرین چاره سکوت کنیم حکومت سرانجام ناگزیز به پذیرش حق خواهد شدو اگر کمی دقت داشتید درمی یافتید که به هیچ عنوان دعوت به سکوت در کار نیست.
شما از نتیجه ی همین تعبیر غلط هزار نتیجه گرفتید وشاعران درون ایران را به درجا زدن وانفعال و... متهم کردید.
در ضمن فرق است بین نسخه پیچیدن واظهارنظر کردن.
هیچ کس در خارج حق ندارد که به مردم باید ونباید بگوید اما حق پیشنهاد همواره برای خارج نشینان به عنوان یک هموطن محترم است.
آیا به نظر شما حرف داریوش در ترانه ها برای مخاطبین هر چه پیش آید خوش آید بوده است؟
آیا دراعتقادی بودن آثار داریوش شکی وجود دارد؟
نترسون-حرکت از این بیش-به پا خیزیدو... را فراموش کرده اید؟
من از شما خواهش می کنم که به جای توصیه به شاعران داخل برای وسواس در انتخاب کلمات ابتدا خود شما بزرگوار در نگاشتن یک نقد واستفاده از این کلمات درنگ بیشتری بفرمایید وبا تعبیر اشتباه خود از یک ترانه که سراپا امید است این همه نتیجه گیریهای غلط نفرمایید.
با سپاس
البته برداشت ها از ترانه متفاوته چون همونطوري كه شما اين سكوت رو سم، دام و آغاز پوسيدگي برداشت كردي منم اين سكوت رو به عنوان آخرين حق خودم كه كسي نمي تونه از من بگيره در نظر مي گيرم. اين سكوت يعني خشم، يعني انزجار، يعني اميد، يعني آزادي- شايد مبهم باشد اما زماني كه به من حق انتخابي داده نمي شه خودم انتخاب مي كنم - آزادي يعني حق انتخاب و من سكوت را، حقم را، انتخاب مي كنم. به نظرم اين نقل قولي كه از جنتي عطايي آوردي خودش يه تائيديه بر اين ترانه، چرا كه احساس مي كنم در مورد واژه ي سكوت در خون بازي كمي دچار سوء تعبير شدي و البته حق هم داري چون بخش " آخرين سنگر سكوته " به تنهايي همين حسي رو تلقين مي كنه كه نوشتي اما " حق ما گرفتني نيست " چي؟ پيشنهاد مي كنم ترانه رو چند بار ديگه گوش كني - مخصوصا طرز بيان كلمه ي سكوت رو علي الخصوص توي ترجيح بند دوم- پارادوكس فرياد زدن سكوت- من مي گم اين سكوت با اون سكوت لغتنامه ي دهخدا خيلي فرق داره
ReplyDeleteبه هر حال تبريك مي گم بابت نگاه خاصي كه به اين ترانه داشتي
ولي «من براي مردم داخل نسخه نميپيچم» رادر مصاحبه اي از داريوش شنيدم، به نظرم آن حرف را داريوش در بهترين شرايط زماني زد. درست زماني كه بسياري از فعالان خارج نشين با آگاهي كمي از وضعيت داخل تاكتيك هاي بي اثر و مضحكي رو مطرح مي كردند كه خود مردم رو بيشتر از راهي كه در پيش گرفته بودن زده مي كرد و با اقدامات افراطي خودشون آب و تو آسياب رژيم مي ريختن. اين اتفاقا خود فرياده كه با زبون بي زبوني بگه به جاي نسخه پيچيدن و دور گو نشستن و لنگش كن گفتن اجازه بدبد اونايي كه توي صحنه هستند و همه چي رو لمس مي كنن خودشون راه رو ادامه بدن و در عوضش شما ها از اينجا حمايتشان كنيد نه اينكه كاردو چنگال به دست بگيريد و سر سفره ي خالي بشينيد
البته قصد من اين نيست كه بخوام در برابر مطلبت وكالت داريوش رو به عهده بگيرم و فقط دارم نظر شخصي خودم در رابطه با مطلبي كه نظر شخصي خودت درباره ي اين موضوعات بود رو مي گم
شاد باشي
بحث بر سر اولين سنگر يا آخرين سنگر نيست. بحث اصولا بر سر سنگر بودن سكوت است. حتي اگر بگوييم آخرين سنگر به مرور زمان اين آخرين زودتر و زودتر ميرسد. درست مانند تقيهي شيعيان كه مجوزي است براي دروغ و هر روز بيشتر از روز قبل از اين مجوز استفاده ميشود.
ReplyDeleteسكوت فرق بسيار دارد با آرام ماندن ولي برنامه ريزي كردن (مشغول انجام عمل برنامه ريزي) يا ساكت ماندن و كارهاي حريف را بررسي كردن (مشغول بودن به انجام تحليل كارهاي دشمن). اما سكوت و تنها سكوت يعني هيچ. وقتي سكوت ميكنيم چگونه ميخواهيم خواستههايمان رابيان كنيم؟ سكوت حتي با بيتفاوتي هم قابل مقايسه نيست. بيتفاوتي يعني ميدانيد چه اتفاقي ميافتد اما چون سود و زياني براي شما ندارد در برابر آن بيتفاوت هستيد (حركتي ناشي از آگاهي) اما سكوت يعني ميداني چه ميخواهي بگويي اما به هر دليل نميگويي (حركت نكردني ناشي از ترس.
درباره دعوت به انفعال در ترانهسرايان داخلي نمونه بسيار است. بعدا نمونههايي را برايت ميفرستم. مشكل شاعران نيستند كه در نيت خوبشان شكي نيست. متاسفانه در محيطي رشد نكردهايم كه قدر كلمات را بدانيم و آگاه باشيم كه هر كلمهاي تاريخي در پشت سر خود دارد و در برخي موارد (مانند شعر) بسيار بيشتر از صحبتهاي عادي بايد مراقب كلمات خودمان باشيم و بيشتر بايد با كلمات ذهنمان گزينشي رفتار كنيم
ReplyDeleteداریوش اقبالی در مورد این ترانه جدید میگوید: حسی که این آهنگ برای من به وجود آورد، معنای این را داشت که بعد از ۲۲ خرداد و تجمع مردم و راهپیمایی که همراه با سکوت بود، و جهانیان دیدند که مردم ایران به دنبال خواستههای مدنی خودشان هستند و اهل خشونت نیستند، متوجه شدند که این نسل و مردم ایران صلح طلب اند و آرامش و میخواهند حق شان را بگیرند. متاسفانه دیدیم که رژیم به مردم جواب خشونت را داد. خشونت اصولاً یکی از ابزار دیکتاتورهاست که برای حفظ بقای خود، از خشونت استفاده میکنند و اگر جایشان محکم میبود، دست به چنین خشونتهایی نمیزدند. این آهنگ دقیقاً از حرکت صلح طلبانه و حرکت اجتماعی و خواستهای مدنی مردم سرچشمه میگیرد.
ReplyDeleteآقای داریوش این شعر را چگونه انتخاب کردید و خود شما چه احساسی داشتید وقتی این شعر را برای اولین بار خواندید؟
این آهنگ مطابقت داشت با حرکتی که مردم کردند. عبارت «سرمه خون» تبحر و بیان شیوای شاعر و تشبیهی که کرده بود، از چشم تو با سرمه خون، چشم دنیا را گرفته، اشاره ای بود به تصویر ندا، که الان سمبل آزادی است در ایران. نتیجتاً شاعر خیلی ظریف و شاعرانه این کلمه را بیان کرده بود. توی این ترانه هم شما اصلاً نمیشنوید از خشونت حرفی زده نمیشود. از فحاشی حرفی زده نمیشود. چرا که این نسل همیشه دلش خواسته با آرامش حقانیت خودش را ثابت کند و حق خودش را بگیرد.
آقای داریوش شما روی آهنگهایی که میخوانید و ترانههایی که انتخاب میکنید خیلی وسواس دارید. شما یک عده جوان را آوردید در این کار و برای اولین بار ترانههایی را میخوانید که از داخل شاید برای شما فرستاده شده. آیا این واقعیت دارد؟
صد در صد. من خوشحالم توی این دوره از فعالیتهایم با جوانهای داخل سرزمینم در ارتباط هستم. اشعارشان را در اختیار من میگذارند. موسیقی شان را در اختیار من میگذارند. یکی از افتخارات من است که با نسل جوان میتوانم در ارتباط باشم. در آینده نزدیک هم آلبومیاز این عزیزان که حس بسیار باشکوهی برای من دارد، مرا میبرد به دوران جوانی ام، باز از همان طریق است که آلبوم قبلیام «معجزه خاموش» را در اختیار مردم گذاشتم، از طریق سایت خودم در اختیار مردم خواهم گذاشت. اسم آلبوم را گذاشتیم ((دنیای این روزهای من))
اميدوارم جوابتو گرفته باشي
بحث بر سر سنگر بودن سكوته. سنگر چيزيه كه ما رو حفظ ميكنه. ما براي هدفمون و آرمانمون مبارزه ميكنيم. سكوت ميتونه جون ما رو حفظ كنه ولي مطمئنا سكوت آرمان و هدف ما رو به دست فراموشي ميسپاره و از بين ميبره. اگر آرمانمون از جونمون برامون مهم تره نبايد سكوت كنيم.
ReplyDeleteالبته در پايان شعر ميبينيم كه كساني كه سكوت كردهاند به چه نتيجهاي رسيدهاند. در پايان هاج و واج ميپرسن ما كه همهچيز رو تحمل كرديم. هر سازي زدن رقصيديم. پس چرا به اين روز افتاديم؟ ما تقاص چي رو ميديم؟ پاسخ مشخصه: تقاص سكوتمون رو ميديم.
اين يه زاويه ديگه س كه ميشه به آهنگ از اينور هم نگاه كرد. يعني اين آهنگ لزوما تبليغ سكوت نيست. بلكه داره نشون ميده كسي كه سكوت كنه به چه نتيجهاي ميرسه و سرنوشتي مثل قهرمان شعر داره كه نميدونه از كجا خورده. و به اين ترتيب ترانه بيانيهاي ميشه عليه سكوت. كه با اين توضيحاتي كه دادي مطمئن شدم داريوش تو اين ترانه كاملا به دام اصلاحطلبها افتاده.
فراموش نكن ايده اصلي تظاهرات سكوت بخاطر اين بود كه از شعارهايي مثل مرگ بر اصل ولايت فقيه و شعار ملت ما دين از سياست جدا و مرگ بر خامنه اي و مرگ بر جمهوري اسلامي جلوگيري بشه. واقعا اين سكوت جاي قدرداني داره؟ من اينطور فكر نميكنم