بگذاريد نگاه ديگر (نگاه اول را اينجا بخوانيد) خود به ترانه خونبازي را با نقل قولي از يك بازيگر آغاز كنم:
لايا ويليامز كه در اجراي پيتر [از نمايشنامه اولئانا] نقش كارول را بازي ميكرد ميگويد، به محض اينكه بر شوك اوليه ناشي از واكنش تماشاگر غلبه كرد، متوجه شد «نبوغ زيادي ميخواهد شما نمايشنامهاي بنويسيد كه تماشاگر با خودش فكر كند خدايا، من همين حالا براي خشونت يك مرد نسبت به يك زن هورا كشيدم».
اولئانا - ديويد ممت - علياكبر عليزاد - مقدمه مترجم - نشر بيدگل - صفحه 20-21
هنگامي كه اگزيستانسياليسم به توصيف شخص زبوني ميپردازد،ميگويد كه اين شخص مسئول زبوني خويش است. ميگويد كه اين شخص بدين سبب زبون نشده كه صاحب دل و ريه و مغز زبون بوده، ميگويد وي بهعلت وضع روحي خاصي چنين نشده؛ بلكه زبون است زيرا با اعمال خود، خود، خويشتن را زبون ساختهاست.
اگزيستانسياليسم و اصالت بشر - ژان پل سارتر - مصطفي رحيمي - انتشارات نيلوفر - صفحه 53
اگر آنچه در بالا نقل شد را قبول كنيم، يعني بپذيريم كه «بشر همان است كه خود ميسازد» و «بدي بايد نخست كشف شود و سپس دگرگون گردد. بنابراين وظيفه نويسنده و هنرمند نشان دادن بديهاست» بايد خونبازي را ترانهاي زيركانه خواند كه در نهان دقيقا معنايي بر خلاف آنچه در ظاهر مينماياند دارد.
ترانهسرا سرنوشت كساني را روايت ميكند كه سكوت را به عنوان سنگري در ميدان مبارزه پذيرفتهاند. چه بر سر ايناني كه اينگونه مبارزه ميكند ميآيد؟
شخصيت داستان اين ترانه پس از آنكه تصور كرد سكوت ميتواند به عنوان سنگر عمل كند و سكوت را به عنوان تاكتيكي در مبارزه انتخاب ميكند و تمام سختيها و ناملايمات را تحمل ميكند، در پايان هاج و واج از «همسنگر» هايش-يعني از آناني كه مانند او به سكوت را انتخاب كردهاند- ميپرسد:
ماکه از آوار و ترکش / همه رو به جون خریدیم
تو بگو همسنگر من / ما تقاص چی رو میدیم
پاسخ اين سوال را ترانهسرا در مصرع بعد با تاكيد دوباره بر «سنگر» فرض كردن سكوت ميدهد: آخرين سنگر سكوته!
به عقيده من، شخصيت داستان هنگام پرسيدن سوال بالا در اوج زبوني است. نميداند چرا به اين روز افتاده و به دنبال دليلش ميگردد. اما ما ميدانيم كه زبون است زيرا با «اعمال خود، خود، خويشتن را زبون ساختهاست». و اين عمل چيزي نيست جز سكوت كردن كه به عقيده من نه عمل، كه بيعملي محض است.
درست است! گاهي هنرمندان از سياهي ميگويند. سياهيها و تباهيها را بازمينمايانند تا درسي باشد براي ما. تا آنها را كشف كنيم و در راه سپيدي گام برداريم. با اين ديد ترانه خونبازي ترانهايست هشيار و تلنگري است به ذهن همه ما. از اين زاويه اين ترانه سرنوشت كساني را مينماياند كه به جاي عمل، بيعملي و انفعال را سرلوحه زندگی مبارزاتي خويش قرار ميدهند.
شاعر اين ترانه امير شجره و آهنگساز آن مهرداد قادري است.
لايا ويليامز كه در اجراي پيتر [از نمايشنامه اولئانا] نقش كارول را بازي ميكرد ميگويد، به محض اينكه بر شوك اوليه ناشي از واكنش تماشاگر غلبه كرد، متوجه شد «نبوغ زيادي ميخواهد شما نمايشنامهاي بنويسيد كه تماشاگر با خودش فكر كند خدايا، من همين حالا براي خشونت يك مرد نسبت به يك زن هورا كشيدم».
اولئانا - ديويد ممت - علياكبر عليزاد - مقدمه مترجم - نشر بيدگل - صفحه 20-21
هنگامي كه اگزيستانسياليسم به توصيف شخص زبوني ميپردازد،ميگويد كه اين شخص مسئول زبوني خويش است. ميگويد كه اين شخص بدين سبب زبون نشده كه صاحب دل و ريه و مغز زبون بوده، ميگويد وي بهعلت وضع روحي خاصي چنين نشده؛ بلكه زبون است زيرا با اعمال خود، خود، خويشتن را زبون ساختهاست.
اگزيستانسياليسم و اصالت بشر - ژان پل سارتر - مصطفي رحيمي - انتشارات نيلوفر - صفحه 53
اگر آنچه در بالا نقل شد را قبول كنيم، يعني بپذيريم كه «بشر همان است كه خود ميسازد» و «بدي بايد نخست كشف شود و سپس دگرگون گردد. بنابراين وظيفه نويسنده و هنرمند نشان دادن بديهاست» بايد خونبازي را ترانهاي زيركانه خواند كه در نهان دقيقا معنايي بر خلاف آنچه در ظاهر مينماياند دارد.
ترانهسرا سرنوشت كساني را روايت ميكند كه سكوت را به عنوان سنگري در ميدان مبارزه پذيرفتهاند. چه بر سر ايناني كه اينگونه مبارزه ميكند ميآيد؟
شخصيت داستان اين ترانه پس از آنكه تصور كرد سكوت ميتواند به عنوان سنگر عمل كند و سكوت را به عنوان تاكتيكي در مبارزه انتخاب ميكند و تمام سختيها و ناملايمات را تحمل ميكند، در پايان هاج و واج از «همسنگر» هايش-يعني از آناني كه مانند او به سكوت را انتخاب كردهاند- ميپرسد:
ماکه از آوار و ترکش / همه رو به جون خریدیم
تو بگو همسنگر من / ما تقاص چی رو میدیم
پاسخ اين سوال را ترانهسرا در مصرع بعد با تاكيد دوباره بر «سنگر» فرض كردن سكوت ميدهد: آخرين سنگر سكوته!
به عقيده من، شخصيت داستان هنگام پرسيدن سوال بالا در اوج زبوني است. نميداند چرا به اين روز افتاده و به دنبال دليلش ميگردد. اما ما ميدانيم كه زبون است زيرا با «اعمال خود، خود، خويشتن را زبون ساختهاست». و اين عمل چيزي نيست جز سكوت كردن كه به عقيده من نه عمل، كه بيعملي محض است.
درست است! گاهي هنرمندان از سياهي ميگويند. سياهيها و تباهيها را بازمينمايانند تا درسي باشد براي ما. تا آنها را كشف كنيم و در راه سپيدي گام برداريم. با اين ديد ترانه خونبازي ترانهايست هشيار و تلنگري است به ذهن همه ما. از اين زاويه اين ترانه سرنوشت كساني را مينماياند كه به جاي عمل، بيعملي و انفعال را سرلوحه زندگی مبارزاتي خويش قرار ميدهند.
شاعر اين ترانه امير شجره و آهنگساز آن مهرداد قادري است.
No comments:
Post a Comment