Wednesday, March 31, 2010
Saturday, March 27, 2010
بيتامل باز بايد داد جان
سابقا در شماره 45 مورخه 9 رمضانالمبارك (28 تيرماه)، ما شرحي راجع به سرودهاي ملي نوشته و در ضمن متذكر شدهبوديم كه متاسفانه ايران يك سرود ملي كه به رسميت شناختهشده باشد، ندارد. ولي بعد از آن اطلاع حاصل كرديم ترانه معروف تاجگذاري را كه آقاي غلامرضا خان اميرپنجه سالار معزز رييس كل موزيك تاليف و تركيب كردهاند در پيشگاه اعليحضرت اقدس همايوني ارواحنا فداه مطبوع اقتاده و از آن به بعد آهنگ آن به سمت آهنگ سلامتي ملي ايران شناخته شدهاست.
هفتهنامه عصرجديد، شماره 8، سال دوم، 21 ذيقعده 1333 قمري (برابر با 6 مهر 1294) به نقل از موسيقي در عهد مشروطه - مسعود كوهستاني نژاد - نشر مهر ماهك
با توجه به اينكه تاريخ ذكر شده يكسال پس از تاجگذاري احمدشاه قاجار است، آيا ميشود نتيجه گرفت كه ترانهاي كه از آن با عنوان اولين سرود ملي ايران ياد ميشود سرود ملي ايران نبودهاست؟
شعر سرودي كه در متن كتاب به نقل از هفتهنامه عصر جديد به عنوان سرودملي آن روز ايران از آن نام برده شدهاست:
قسمت اول:
تا كه خداي اين كشور ايران نمود / بس در عزت به رويش برگشود
خسروانش را كله خورشيد بود / رايتش را فرق بر خورشيد بود
تا كه خود چتر عدالت گسترد / خود چرخ عدالت گسترد
ملك ايران را نشان مهر و خوبي بد لوا / اين لوا فرخنده بادا باز با دور بقا
راست اندر اين جهان / افتخار ما شرح ما مضي
شرح مامضي تا كيم راست / باز كوششي جوششي ياران
قسمت دوم:
چون به فرخ رسم دوران كيان / ملت ملت را يكي يابي روان
بيتامل باز بايد داد جان / تا بجز نيكي نبيند زين نشان
هر كه در تقدير ايران بنگرد / در تقدير ايران بنگرد
بود در ملك كياني آيت قدرت عيان / باد با تاج كياني رايت عزت به پا
هان اي برادران / موطن عزيز بهترين سراست
حفظ خاك آن آبروي ماست / باز غيرتي همتي مردان
هفتهنامه عصرجديد، شماره 8، سال دوم، 21 ذيقعده 1333 قمري (برابر با 6 مهر 1294) به نقل از موسيقي در عهد مشروطه - مسعود كوهستاني نژاد - نشر مهر ماهك
با توجه به اينكه تاريخ ذكر شده يكسال پس از تاجگذاري احمدشاه قاجار است، آيا ميشود نتيجه گرفت كه ترانهاي كه از آن با عنوان اولين سرود ملي ايران ياد ميشود سرود ملي ايران نبودهاست؟
شعر سرودي كه در متن كتاب به نقل از هفتهنامه عصر جديد به عنوان سرودملي آن روز ايران از آن نام برده شدهاست:
قسمت اول:
تا كه خداي اين كشور ايران نمود / بس در عزت به رويش برگشود
خسروانش را كله خورشيد بود / رايتش را فرق بر خورشيد بود
تا كه خود چتر عدالت گسترد / خود چرخ عدالت گسترد
ملك ايران را نشان مهر و خوبي بد لوا / اين لوا فرخنده بادا باز با دور بقا
راست اندر اين جهان / افتخار ما شرح ما مضي
شرح مامضي تا كيم راست / باز كوششي جوششي ياران
قسمت دوم:
چون به فرخ رسم دوران كيان / ملت ملت را يكي يابي روان
بيتامل باز بايد داد جان / تا بجز نيكي نبيند زين نشان
هر كه در تقدير ايران بنگرد / در تقدير ايران بنگرد
بود در ملك كياني آيت قدرت عيان / باد با تاج كياني رايت عزت به پا
هان اي برادران / موطن عزيز بهترين سراست
حفظ خاك آن آبروي ماست / باز غيرتي همتي مردان
Thursday, March 25, 2010
عبدالله هم در بند شد
برای کسانی که عبدالله یوسفزادگان را نمیشناسند باید بگویم که او یکی از باشعورترین و فرهیختهترین و البته غیرتکراریترین آدمهاییست که میشناسم. همه عبد را به تیزهوشی و خلاقیت بیمثال و سواد عمیق و پرمغز تاریخی و ادبیاش میشناسند. عبدالله در کتابشناسی یک موجود کمنظیر است. این را من نمیگویم. کتابشناسان بزرگی بر این حرف صحه گذاشتهاند. او سال 80 توانست مدال طلای المپیاد ادبی را به دست بیاورد. بعد کنکور داد و به رشته حقوق رفت. از دانشجویان ممتاز و خلاق دانشگاه بهشتی بود و به تازگی هم مشغول دوره فوق لیسانس حقوق در دانشگاه علامه تهران بود.ذهن نقاد و خلاق و شیوایی قلم عبدالله را در کمتر دوست نزدیکی یافتهام. به شخصه هر آنچه مینویسد را بارها میخوانم و هر بار لذتش متفاوت از بار قبلیست. نثر او بیهقیوار و سعدیوار است. از مصاحبت با او بهرهها بردهام که وصفش به درازا میکشد اگر بخواهم بنویسم. عبدالله بر گردن من یکی حق زیادی دارد.او شریف است و فرهیخته. میدانم بازجویانش این را خیلی زود در خواهند یافت که او اهل منطق و گفتگوست نه جنجال و مجادله. سالی که با حبس نخبگانی چون عبدالله آغاز شود سال روشنی نخواهد بود! جای عبدالله در زندان نیست. رفیق آزاده ما را آزاد کنید.
متن از اينجا
Labels:
آزادي,
ادبيات,
ايران,
عبدالله یوسفزادگان
Tuesday, March 23, 2010
در مجلس
مجلس عبارت است از اجتماع تمام مردم يك كشور يا نمايندگانشان. كار مجلس تصويب قانون است و تنها آنچه مجلس تصويب ميكند قانون ناميده ميشود. هيچ قانوني تغييرناپذير نيست. مجلس نبايد قانوني تصويب كند كه ناقض اصل شركت تمام مردم يك كشور يا نمايندگانشان در مجلس و همينطور اصل تغييرپذيري باشد.
Friday, March 19, 2010
نوروز، هميشه پيروز
در تواريخ سيستان آمدهاست وقتي که سپاهیان «قُتیبه» (سردار عرب) سیستان را به خاک و خون کشیدند، مردي چنگنواز، در کوي و برزنِ شهر - که غرق خون و آتش بود - از کشتارها و جنایات «قُتیبه» قصّهها ميگفت و اشک خونین از دیدگان آنانی که بازمانده بودند، جاري ميساخت و خود نیز، خون ميگریست ... و آنگاه بر چنگ مينواخت و ميخواند:
« با این همه غم
در خانه ی دل
اندکي شادی باید
که گاهِ نوروز است»
« با این همه غم
در خانه ی دل
اندکي شادی باید
که گاهِ نوروز است»
Monday, March 15, 2010
دنيا عجب جايي شده
دنیای این روزای من همقد تنپوشم شده
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای تو تقویممو پر می کنم
هر روز این تنهایی رو فردا تصور میکنم
هم سنگ این روزای من حتي شب هم تاریک نیست
اینجا بجز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم
دنیای این روزای من همقد تنپوشم شده
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده
ترانهسرا: روزبه بماني
آهنگ: عليرضا افكاري
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای تو تقویممو پر می کنم
هر روز این تنهایی رو فردا تصور میکنم
هم سنگ این روزای من حتي شب هم تاریک نیست
اینجا بجز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم
دنیای این روزای من همقد تنپوشم شده
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده
ترانهسرا: روزبه بماني
آهنگ: عليرضا افكاري
Labels:
ايران,
ترانه,
داريوش,
روزبه بماني,
عليرضا افكاري,
موسيقي
حرفهاي يك راننده تاكسي و داستان من و اصلاحطلبان
ماجرا از اين قرار بود كه گويا رانندهاي از مسافر كرايهاي بيش از نرخ رايج گرفته بود و رانندهاي ديگر به او اعتراض ميكرد. جمهاي كه رانندهي معترض گفت اين بود:«آخه كون كشاد! اين راهي كه توالان داري ميري ما رفتيم كون ملت رو هم پاره كرديم تا با بدبختي فهميديم نبايد كرايه بيشتر از عرف گرفت.» اين جمله شايد اين شعر ملكالشعراي بهار باشد به زبان كوچه:
هرکه کمتر شنید پند پدر/ روزگارش زیاده پند دهد
وانکه را روزگار پند نداد / تیر زهرآب داده پند دهد
يك بار از روي ناآگاهي مجلس و دولت را در اختيار جناح اصلاحطلب قرار دادم. مجلس و دولت يعني تمام قدرت. يعني قدرت قانونگذاري و قدرت اجرايي. اينها را در اختيار ايشان گذاشتم و نتيجهاش را ديدم. نتيجهاش هيچ بود. هيچ بزرگي كه احساس خميني بود در هنگام ورود به ميهن گريبان مرا گرفت و هنوز هم دست بردار نيست. آن روزها اگر يكبار و تنها يكبار قانون اساسي جمهوري اسلامي را خوانده بودم و امكان دستيابي به آرمانهاي خود را براساس اين قانوناساسي سنجيده بودم، ميفهميدم كه چه فاصلهي درازي است بين آنچه من ميخواهم و آن را براي ايران مفيد ميدانم و آنچه دستپروردههاي خميني بر سر ايران آوردهاند.
بايد از روزگار درس گرفت. آزموده را آزمودن خطاست.
هرکه کمتر شنید پند پدر/ روزگارش زیاده پند دهد
وانکه را روزگار پند نداد / تیر زهرآب داده پند دهد
يك بار از روي ناآگاهي مجلس و دولت را در اختيار جناح اصلاحطلب قرار دادم. مجلس و دولت يعني تمام قدرت. يعني قدرت قانونگذاري و قدرت اجرايي. اينها را در اختيار ايشان گذاشتم و نتيجهاش را ديدم. نتيجهاش هيچ بود. هيچ بزرگي كه احساس خميني بود در هنگام ورود به ميهن گريبان مرا گرفت و هنوز هم دست بردار نيست. آن روزها اگر يكبار و تنها يكبار قانون اساسي جمهوري اسلامي را خوانده بودم و امكان دستيابي به آرمانهاي خود را براساس اين قانوناساسي سنجيده بودم، ميفهميدم كه چه فاصلهي درازي است بين آنچه من ميخواهم و آن را براي ايران مفيد ميدانم و آنچه دستپروردههاي خميني بر سر ايران آوردهاند.
بايد از روزگار درس گرفت. آزموده را آزمودن خطاست.
Labels:
اصلاحات,
ايران,
قانون اساسي
Friday, March 5, 2010
ميانديشم، پس هستم
آيا تفاوتي هست بين كساني كه براي دفاع از آزادي به جاي عقل و منطق به فتواي اين و آن استناد ميكنند با كساني كه براي از بين بردن آزادي به جاي عقل و منطق به فتواي اين و آن استناد ميكنند؟
Wednesday, March 3, 2010
خودنگاري - 2
كار خاصي نميكنم. صبح از خواب بيدار ميشوم، معمولا دير، و با عجله خودم را به محل كارم ميرسانم. عصرها به خانه ميآيم، معمولا زود، و مينشينم پاي كامپيوتر. گهگاهي اگر فرصت شود، سر شام يا وقت خواب، يكي دو صفحهاي كتاب ميخوانم و رويا ميبافم.
آخر هفته بيشتر وقت در خانه هستم. ميخوابم و اگر فرصتي شود كمي كتاب ميخوانم، چند دقيقهاي فيلم ميبينم و رويا ميبافم.
گاهي فرصتي ميشود راه بروم و كمي موسيقي گوش كنم، اگر حوصلهام را سر نبرد. بيشتر رويا ميبافم تا فكر كنم و نقشه بكشم.
كار ديگري ميشود كرد كه نميكنم؟
پ.ن: اين مطلب و اين شعر از هادي خرسندي، مانند تمام كارهاي ديگرش خواندنيتر است!
آخر هفته بيشتر وقت در خانه هستم. ميخوابم و اگر فرصتي شود كمي كتاب ميخوانم، چند دقيقهاي فيلم ميبينم و رويا ميبافم.
گاهي فرصتي ميشود راه بروم و كمي موسيقي گوش كنم، اگر حوصلهام را سر نبرد. بيشتر رويا ميبافم تا فكر كنم و نقشه بكشم.
كار ديگري ميشود كرد كه نميكنم؟
پ.ن: اين مطلب و اين شعر از هادي خرسندي، مانند تمام كارهاي ديگرش خواندنيتر است!
Labels:
خودنگاري
Subscribe to:
Posts (Atom)