Tuesday, December 15, 2009

از جنبش سبز تا جنبش سرنگوني

از نظر من اتفاقات 6 ماه اخير را مي‌توان به سه دوره مختلف تقسيم كرد. از 22 تا 25 خرداد، 25 خرداد تا روزي كه به اسم روز قدس شناخته مي‌شود و از روز موسوم به قدس تا امروز.
دوره اول دوره‌اي است كه هواداران نامزد‌هاي شكست خورده انتخابات به ويژه افرادي كه به كروبي و موسوي راي داده بودند به شعار راي من كجاست به خيابان‌ها آمدند. شاخصه اين دوره كه من آن را دوران جنبش سبز مي‌گذارم بي‌هدفي و ناآگاهي‌ است. روزهايي كه موسوي نمي‌دانست طبق همين قانون اساسي ضد انساني و ضد آزادي جمهوري اسلامي راهپيمايي مسالمت‌آميز نيازي به مجوز ندارد و پس از پخش اصل 27 قانون اساسي جمهوري اسلامي در توييتر و سپس ساير سايت‌ها مشاهده كرديم كه در تظاهرات روز بعد كاغذهايي چاپ شده به دست تظاهر كنندگان داده‌شده بود كه اصل 27 بر روي آن چاپ شده بود. (تنها زماني مي‌پذيرم موسوي از اين اصل باخبر بود كه به شرافتش سوگند بخورد.) آن روزها اگر از طرفداران موسوي يا كروبي مي‌پرسيدي چرا در اين تجمعات شركت مي‌كني جواب مي‌داد تقلب شده. باز مي‌پرسيدي چه مي‌خواهي پاسخ مي‌داد بايد موسوي رييس جمهور شود! برخي هم پاسخ مي‌دادند بازشماري آرا برخي هم مي‌گفتند تجديد انتخابات و تعداد بيشتري هم اصولا نمي‌دانستند چه مي‌خواهند. اين دوره با راهپيمايي 25 خرداد رو به افول نهاد. روز 25 خرداد بسيجيان در ميدان آزادي به روي راهپيمايان آتش گشودند و حداقل 7 نفر از جمله سهراب اعرابي را كشتند. تا اينجاي كار مساله تنها راي بود. مساله ابراز وفاداري به جمهوري اسلامي بود مساله به دست آوردن قدرت سياسي بود و جنبش، جنبش افرادي بود كه مبارزه سياسي را با ميدان شرط‌بندي اشتباه گرفته بودند.
دوره دوم اما دوراني است هدفمند. دوراني كه مردمي كه در دوران اول به دليل تفوت ديدگاه با افراد در خيابان، در خانه مانده بودند به ميدان آمدند و دليل اين خيزش چيزي نبود جز احساس مسووليت در برابر هموطنان. تظاهرات مسالمت آميز حق هر انساني است و هيچ دولت و حكومتي به هيچ بهانه‌اي حق مقابله خشونت آميز با اينگونه تجمعات را ندارد. دوران دوم دوراني بود كه با هدف خونخواهي از انسان‌كش‌ها به راه افتاد. اكثريت قريب به اتفاق انسان‌هاي در خيابان دور دوم مخالف كل حكومت جمهوري اسلامي هستند. به عقيده من سخنان خامنه‌اي در نمازجمعه 29 خرداد تنها اثري كه داشت خيال مردم را از ثابت ماندن نتيجه انتخابات راحت كرد و بسياري از افرادي كه در دور اول به خيابان‌ها مي‌آمدند يا از روي ترس يا از سر تمكين روز سي‌ام در خانه ماندند. اين مخالفان رژيم بودند كه روز 30‌ام خرداد تهران را تسخير كردند و آن روز را به چالشي جدي براي حكومت تبديل كردند. با گذر از اين روز، اين عده از مردم اندك اندك هرچه بيشتر خود را نماياندند و هر روز بيش از ديروز در انديشه آشكار كردن مخالفتشان با كل حكومت افتادند. به طوري كه اندك اندك شعارهاي مرگ بر خامنه‌اي در دسته‌هاي كوچك مردم شنيده مي‌شد. اما روز چهلم ندا روز ديگري بود. روزي بود كه يكي از شعارهاي اساسي انقلاب 57 دقيقا معكوس شد. فرياد استقلالف آزادي، جمهوري ايراني در آسمان طنين انداخت. گرچه جمهوري ايراني مانند جمهوري اسلامي تعريف درستي ندارد اما اين شعار را از اين جهت جالب و قابل تامل مي‌دانم كه نسخه معكوس جمهوري اسلامي است. نظامي كه از ابتدا بر ضديت با ايراني بودن بنا شد و از ابتدا دست به حذف انسان‌ها و افكار زد اكنون خود را در مواجهه با شعار جمهوري ايراني مي‌بيند. تقاضا براي نظامي با تكيه بر ايراني بودن و با حضور ايراني‌ها. گرچه به عقيده من مانور بيش از اين بر روي اين عبارت را بايد وا نهاد و ترسيد از اين كه مبادا اين شعار جا را براي شعارهاي شوونيستي باز كند.
روزي كه از سوي جمهوري اسلامي روز قدس ناگذاري شده،‌نقطه اوج دور دوم حوادث پس از انتخابات است. روزي كه جدالي سخت بين طرفداران سرنگوني رژيم و جنبش سبز در گرفت. روزهاي قبل از روز موسوم به قدس شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران» در اينترنت پخش شد. تلاشي كه 180 درجه خلاف اصول و عقايد جمهوري اسلامي و تمام طرفداران اسلام سياسي‌ است. اما موسوي و اطرافيانش با استفاده از سايت‌هاي رنگارنگشان و
افرادي نظير كديور با حضور در شبكه‌هاي ماهواره‌اي پيشنهاد دادند كه مردم شعار دهند «هم غزه، هم لبنان، جانم فداي ايران» را سر دهند. اما در آن روز مردم شعار خويش را سر دادند و بارها و بارها وقتي بلندگوها شعار مرگ بر اسرائيل را سر دادند آن دسته از مردم طرفدار سرنگوني از سردادن اين شعار خودداري كردند و شعارهاي مرگ بر روسيه و مرگ بر چين را جايگزين آن كردند. در خيابان‌ها به ندرت فرياد الله اكبر، شعار محوري هوادان جمهوري اسلامي شنيده مي‌شد و بسيار كمتر فرياد نام موسوي. اما هرجا سر مي‌كشيدي شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران» شنيده مي‌شد. اين روز، روزي بود كه تعداد هواداران سرنگوني در خيابان‌ها از تعداد هواداران حفظ رژيم پيشي گرفت و سرآغازي شد براي مرحله سوم اعتراضات خياباني.
در مرحله سوم عملا نشاني از جنبش سبز باقي نماند. روز 13 آبان عكس خامنه‌اي پايين كشيده شد. روز 16 آذر شعر مرگ بر خامنه‌اي همگاني شد و از آن روز تا امروز همچنان اعتراضات ادامه دارد و هر روز بر تعداد افرادي كه رييس‌جمهور موسويشان را مي‌خواهند كم مي‌شود و به تعدا افرادي كه جرات مي‌كنند در ملا‌عام مخالفت خود را با كل رژيم ابراز كنند افزوده مي‌شود. امروز از جنبش سبز هيچ باقي نيست مگر در دانشگاه‌ها و در بين افرادي كه روزهاي ابتدايي انقلاب را نديده و نخوانده‌اند. یا آنهایی که هنوز هوس خونریزی و خاطره یکه تازی و بی‌رقیبیشان در روزهای اول انقلاب را در سر دارند. امروز از جنبش سبز تنها نامي‌ باقي‌ مانده‌است و جنبشي كه من مي‌بينم هر رنگي دارد به جز سبز و استفاده از اين نام تنها باعث اين مي‌شود كه موسوي، كروبي و خاتمي همچنان در اذهان باقي بمانند. بايد هرچه سريعتر طرفداران سرنگوني بيش از پيش راه خود را از افرادي كه تنها خواستشان بركناري احمدي‌نژاد است جدا كنند. و اين جدايي بايد در همه چيز باشد. حتي در استفاده از رنگ سبز.
اگر فرصتي باشد درباره راهي كه در پيش داريم هم خواهم نوشت.

No comments:

Post a Comment