Wednesday, June 17, 2009

چند خطي از سر دلتنگي

اين چند روز تاريخ از جلوي چشمانم مي‌گذرد. تاريخ انقلاب. تاريخ اتحادها. تاريخ حذف كردن‌ها. تاريخ مصادره‌ كردن‌ها. تاريخ تصميم‌هايي كه گرفته‌نشد، فرصت‌هايي كه سوخت، اميدهايي كه بيهوده بود. تاريخ تاريخ گوش‌هاي گرفته و چشم‌هاي بسته است. فيل را آنچنان كه مي‌خواهيم مي‌بينيم نه چنان كه هست. از گل تنها خارش را مي‌بينيم. حاضر به شركت‌دادن سايرين در بازي نيستيم گرچه مي‌دانيم بازي را جداب‌تر خواهد كرد.

هدف را گم مي‌كنيم. نمي‌دانيم هر چيزي كه ظاهر خوبي دارد آن چيزي نيست كه ما مي‌خواهيم. بايد دقيقا بدانيم چه مي‌خواهيم و تنها به دنبال آني باشيم كه مي‌خواهيم. تنها راهي را برويم كه ما را به هدفمان مي‌رساند و به دنبال كسي برويم كه به ما قول برآورده كردن خواسته‌هايمان مي‌دهد. اينكه ابتدا شخصي را براي رهبري انتخاب كنيم و سپس در پي آن باشيم كه حرف‌هايش را از بر و طوطي‌وار تكرار كنيم، كاري عقلاني نيست.

اگر دردي داريم بايد به دنبال رفع علت درد باشيم. مسكن تنها مدتي درد را از بين مي‌برد. علت درد كه از بين رفت ديگر هيچگاه از هيچ چيزي دردمان نخواهد گرفت. گاهي علت دردمان اين است كه نمي‌دانيم چه چيزي خوب و چه چيزي بد است. در اين مواقع تنها آگاهي‌ست كه مي‌تواند دردمان را براي هميشه از بين ببرد.
مبارزه با افراد تنها تسكيني موقت براي درد فقدان آزادي‌ست. بايد با روش‌هاي ديكتاتور‌پرور مبارزه كرد. گاهي شرايط - شما در نظر بگيريد قانون اساسي يا طرز فكري كه ناشي از آموزش نادرست و مطالعه كم است - طوري‌ است كه ساده‌ترين و خيرخواه ترين مردم را به ديكتاتوري خون‌آشام تبديل مي‌كند. علت درد امروز را بايد از بين برد.

No comments:

Post a Comment