Tuesday, August 25, 2009

ببين، سر مي‌شكنه تا وقتي سر داره

در كشور من دوران رشادت و شجاعت به سر آمده. دوران مبارزه تا سرحد مرگ و سكوت زير شكنجه. امروز نه ستار داريم نه وارطان نه خسرو. امروز هرچه بزدل‌تر باشي عزيزتري. سياست آسان شده‌است. تا كشيده اول را مي‌خورند به هرچه جلاد مي‌گويد اعتراف مي‌كنند. كجايند افرادي كه شكنجه‌ي شكنجه‌گر را مشتي بر سندان مي‌خواندند؟ كجايند افرادي كه راضي نمي‌شدند مگر به مرگ ظالم؟ كجايند آناني كه در دادگاه چشم در چشم قاضي فرياد خشم ملتي را بر سر او فرود مي‌آوردند؟
امروز كسي ارشك و ابومسلم را سرمشق خود قرار نمي‌دهد. چرا كه مي‌هراسند از اتهام جدايي طلبي و تجزيه ايران. ايران چه اتهام بيهوده‌اي. چه ايراني‌ وقتي اين خاك زير سلطه افردي است كه عرب بودن خود را كتمان نمي‌كنند؟ آيا حكومتي كه بوسيله يك هندي پايه‌گذاري شده حكومتي ايراني است؟ چرا تشابهي نمي‌بينند بين اينان و يونانيان و مسلمانان؟ ايران را بايد ذره ذره آزاد كرد. بايد تكه‌تكه خاك ايران را از ننگ الوده شدن به چكمه اين مردمان رهايي بخشيد. ايران يعني كردستان و آذربايجان و بلوچستان و خراسان و گيلان و فارس و بختياري و هر قوم ديگري كه خود را ايراني مي‌داند. هر قوم بايد به فكر خويش باشد و خاك خود را از شر حكومت اسلامي رها كند. بدون خيزش اقوام آزادي ايران امكان‌پذير نيست.

No comments:

Post a Comment