چه ميدانستم روزي كلمات اين ترانهوار سالها پيش بر سرم آوار خواهد شد؟ چه ميدانستم روزي هم "خار و خس" معناي ديگري خواهد يافت و هم "سهراب كشان". 4 سال پيش كجا و امروز كجا؟ چه ميدانستم روزي خيالات و كابوسهاي گاه و بيگاه ناگهان حقيقتي ميشود به تلخي هواي زندان؟ چه ميدانستم روزي اين شعر آتشم ميزند؟ كاش هيچگاه اين كلمات را ننوشته بودم. چه ميدانم؛ شايد اگر چنين بود او اكنون زنده بود.
این خانه ما دیر عذاب است هنوز / هر عابر راه رنج کشان است هنوز
آن کس که زبانش شده زندانی ترس / در دوره ما بی زبان است هنوز
سهراب کشان است هنوز
دیریست یکی جغد بود ساکن باغ / هر خار و خسی سرور باغ است هنوز
ای وای از این بازی تکرار زمان / هر تازه گلی زخمي داغ است هنوز
سهراب کشان است هنوز
بیداد پر از خنده و آن از لب ما کم / تبعيد سرآغاز جهان است هنوز
لبریز طراوت شده هر گورستان / اين عاقبت رنجكشان است هنوز
از دشمنی آکنده شده قلب بشر / ای واي جهان نسلكشان است هنوز
هر بی سروته واژه بی اصل و نسب / با نام ترانه پی نان است هنوز
سهراب کشان است هنوز
No comments:
Post a Comment