Thursday, August 30, 2012

مارک برنس

مارک برنس
مارک برنس برای مردم شوروی تنها یک آوازخوان نبود. او یادآور سال‌های پیش و پس از جنگ جهانی دوم بود. او در دوره فعالیتش ترانه‌های به‌یادماندنی بسیاری خلق کرد. ترانه‌هایی که تمام مردم، از شرق تا غرب شوروی آنها را از ته دل می‌خواندند و به آن عشق می‌ورزیدند. مارک برنس عاشق خواندن بود. او حتی پس از اینکه فهمید به سرطانی غیرقابل درمان مبتلا شده‌است از خواندن دست نکشید.

 مارک در یک خانواده فقیر به دنیا آمد. پدرش اصرار داشت که او به تحصیل حسابداری بپردازد اما او به با وجود مخالفت‌های خانواده یک دوره بازیگری را گذراند و در 17 سالگی به مسکو رفت. مدت زیادی از حضور او در مسکو نگذشته بود که موفق شد نقش‌های کوچکی بازی کند.
نقش‌های او در ابتدا نقش‌هایی کوتاه و بدون دیالوگ بود اما همین نقش‌های کوچک باعث شد که خیلی زود استعداد او توسط کارگردانان کشف گردد و نقش‌های مهم‌تری برای او در نظر بگیرند و در اواسط دهه 30 بود که از طریق یکی از سوپر استارهای آن روز سینمای شوروی به سینما راه یافت.

اگرچه بازی او در اولین فیلم سینمایی اش نتوانست تماشاگران زیادی را به سالن‌های سینما بکشاند اما شیوه بازی مارک برنس به خوبی توانست نظر کارگردانان دیگر را به خود جلب کند تا اینکه در سال 1936 به بازی در فیلم "مردی با تفنگ" دعوت شد. این فیلم درباره انقلاب اکتبر 1917 بود و او نقش جوانی طرفدار بلشویک‌ها را بازی می‌کرد. این فیلم آغاز شهرت و محبوبیت سراسری مارک برنس بود. برای بار اول بود که برنس در یک فیلم آواز می‌خواند. او ترانه "ابرها آسمان شهر را فراگرفته بودند" را خواند که در آن مردی از معشوق خود میخواست که برای او دعا کند تا "نبرد برای پیروزی راه درست" را با موفقیت به اتمام برساند.
به محض پخش فیلم، ترانه او در تمام شهرهای شوروی شنیده شد و به محبوبیتی همگانی دست یافت. همین اتفاق برای برای ترانه ای که او در سال 1939 در فیلم "سربازهای عادی" خواند افتاد. ترانه شهر محبوب او از عشق یک افسر به شهرش می‌گفت. عشقی که در هر شرایطی پابرجا می‌ماند. ترانه‌ای بسیار امیدوار کننده که با این جمله به پایان می‌رسید: شهر من می‌تواند به آرامش برسد و در بهار شکوفه کند. عمق تاثیر این ترانه چنان بود که بسیاری از سربازانی که در جنگ جهانی دوم جنگیده بودند این ترانه را یکی از عواملی می‌دانستند که به آنها کمک می‌کرد تا در روزهای سخت و خونبار جنگ روحیه خود را حفط کنند.


برنس جزو اولین کسانی بود که برای سربازان روس درگیر جنگ جهانی دوم ترانه ساخت. او مستقیما با سربازان درباره نبردها و چگونگی زندگی در خط مقدم صحبت می‌کرد. در سال 1942، یک سال بعد از ورود شوروی به جنگ جهانی دوم، برنس برای بازی در فیلم "دو سرباز" دعوت به کار شد.
اگرچه ابتدا بازی در این نقش برای او بسیار سخت بود و به هیج وجه نمی‌توانست حس سرباز بودن را به خود بگیرد تا جایی که کارگردان تصمیم داشت فرد دیگری را به جای او برای بازی این نقش دعوت کند. اما یک اتفاق ساده باعث شد همه چیز زیر و رو شود. اتفاق ساده اما تاثیر گذار چیزی نبود جز کوتاه کردن بیش از حد موهایش. دیدن تصویر کم موی خود در آینه و همزمانی آن با بازی در فیلم چنان تاثیری بر برنس گذاشت که نه تنها به خوبی از عهده نقش برآمد که دو ترانه زیبا هم برای این فیلم نوشت و اجرا کرد. ترانه اول با نام "قایقی پر از ماهی" که داستان یک سرباز و ازدواج او با یک دختر ماهیگیر است و ترانه دوم "شب تیره".
این ترانه داستان سربازی است که در سنگر نشسته و در خیالش با همسرش صحبت می‌کند و عشق و انتظار او را دلیل زنده ماندنش می‌داند و به همسرش قول می‌دهد تا وقتی که در انتظار اوست از تمام نبردها جان سالم به در خواهد برد و زنده خواهد ماند.

 کارگردان فیلم ابتدا نمی‌خواست از این ترانه در فیلم استفاده کند اما دریافت که صحنه‌ قبل از یک نبرد سخت، هنگامی که سربازان در سنگر نشسته‌اند و در سکوت به آینده جنگ، کشور و خانواده‌شان می‌اندیشند، بدون ترانه‌ای گیرا چندان تاثیرگذار نخواهد بود. چند خط پایانی ترانه چنین است:
مرگ مرا نمی‌ترساند
در هر گام چندین بار رویارویش شده‌ام
و اکنون بالای سرم در پرواز است
اما می‌دانم که تو در انتظارم هستی
و وقتی کنار گهواره فرزندمان هستی، خوابت نمی‌برد 
به همین دلیل است که می‌دانم هیچ اتفاقی برایم نخواهد افتاد

 براساس بسیاری از رای‌گیری‌ها این ترانه شناخته‌شده‌ترین ترانه روسی درباره جنگ‌جهانی دوم می‌باشد و بسیار به شهرت بی‌نظیر خواننده کمک کرده‌است.


 سال‌های پس از جنگ سال‌های خوبی برای او نبود. نه تنها همسرش را که بی‌اندازه دوستش داشت از دست داد، بلکه برخی از فیلم‌ها و ترانه‌هایش توقیف شدند. فیلم "زندگی‌های عظیم" او توسط استالین به دلیل این که به اندازه کافی قانع کننده نبود مورد نقد قرار گرفت. این فیلم روایتگر زندگی جمعی از کارگران معدن بود. ترانه "دشمنان خانه او را سوزاندند" نیز از سوی مقامات بسیار مورد حمله قرار گرفت و حتی در دوره ای ممنوع بود. این ترانه داستان مردی بود که همسرش توسط ارتش نازی کشته شده‌بود. بخش پایانی ترانه سرباز در قبرستان و در حال صحبت با همسرش بود. این ترانه از نظر مقامات ترویج ناامیدی در دوره‌‌ای بود که جنگ به پایان رسیده و نیاز به تزریق امید در جامعه بود. بعد ها مقامات موافقت کردند که گوش دادن به این ترانه ممنوع نباشد.

 در سال‌های 60 برنس به فعالیت های هنری خود ادامه داد و ترانه های ماندگاری چون "وطن از کجا آغاز می‌شود" را خواند. در سال 1969 وضع جسمی او به دلیل ابتلا به سرطان رو به وخامت گذاشت. او شعری که درباره جنگجویان باستانی قفقاز سروده شده بود را مناسب حال و روز خود یافت و با تغییر دادن کلماتی آن را به یاد سربازانی که در جنگ جهانی دوم کشته شده بودند خواند. این ترانه "درناها" نام داشت و مارک برنس تنها دو ماه قبل از مرگش آن را خواند. "درناها" چنین پایان می‌یابد:
روزی خواهد رسید که با دسته‌ای از درناها پرواز خواهم کرد
در آسمانی خاکستری و غم‌زده
و از آنجا به شیوه پرندگان خواهم گریست 
برای کسانی که روی زمین جایشان گذاشته‌ام

پ.ن1: به یاد فرهاد، پس از گذشت ده سال از زندگی در دنیای بدون فرهاد.
پ.ن2: به راستی چه افسونی ابدی در هنر جاریست که در آن سوی دنیا بغضی از درد راه نفسی را می‌بندد و در این سوی دنیا فریاد آن درد بغض‌ها را در گلو می‌شکند.
پ.ن3: پایان شب سیه سپید است.

No comments:

Post a Comment