Tuesday, September 1, 2009

علوم انساني

حكومتي به مملكت خدمت مي‌كند كه در كنار ساختن كارخانه و پالايشگاه و نظاير آن، ايرادات نظام اداري كشور را نيز اصلاح كند، اقتصاد كشور را بر مبناي اصول علمي اداره كند، قوانيني در جهت برابري انسان‌هاي آن سرزمين با هم وضع كند،‌ مردم را از تاريخ و تمدن كشور خود آگاه سازد، به هنر بها دهد، درخت ادبيات را آبياري كند و هر كاري را به دست اهل فن آن كار بسپارد. كشوري كه در اين راه گام بردارد، هرچقدر هم كه كم درآمد و از تكنولوژي جامانده باشد دير يا زود به رقابت با برترين‌هاي دنيا خواهد پرداخت. علومي مانند اقتصاد، مديريت، ارتباطات، حقوق، تاريخ، ادبيات، فلسفه و نظاير آنها را علوم انساني مي‌نامند.
ميرزا ملكم خان در رساله دفتر تنظيمات مي‌نويسد: «ما خيال مي‌كنيم كه درجه ترقي آنها -فرنگي ها- همانقدر است كه در صنايع ايشان مي‌بينيم و حال آنكه اصل ترقي ايشان در آئين تمدن بروز كرده‌است.» او آنچا ائين تمدن مي‌خواند را چنين شرح مي‌دهد:« مثلا از چوب و آهن يك كارخانه ساخته‌اند كه از يك طرف پشم مي‌ريزند و از طرف ديگر كاهوت برمي‌دارند. و هم‌چنين از بني‌آدم يك كارخانه ساخته‌اند كه از يك طرف اطفال بي‌شعور مي‌ريزند و از سمت ديگر مهندس و حكماي كامل بيرون مي‌آورند.» و حال مصاديق چنين كارخانه‌هايي:«در لندن يك كارخانه هست كه اگر از پانصد كرور ماليات ديوان كسي ده تومان بخورد در آن كارخانه لامحاله معلوم مي‌شود و نيز در پاريس چنان كارخانه‌اي هست كه اگر در ميان هفتاد كرور نفوس، به يكي ظلم بشود، حكما در آنجا بروز مي‌كند و همچنين كارخانه‌اي دارند، وقتي كه ده كرور پول در آنجا مي‌ريزند، بعد مي‌توانند صد كرور پول نقد از همان كارخانه بيرون بياورند و خرج كنند.» امروز كسي نيست كه چنين كارخانه‌هايي را در شهر و كشور خود نداشته باشد هرچند كيفيت اين دستگاه‌ها در كشورهاي مختلف متفاوت است اما همه كشورها به اهميت چنين علومي پي برده‌اند و سخت در پي آنند كه در علومي كه منجر به چنين كارخانه‌هايي مي‌شود بيشتر و بيشتر پيشرفت كنند. به قول ملكم:«هزار سال است كه در انگليس و فرانسه سالي هزار نفر از عقلا و حكماي ملت جمع مي‌شوند و در تكميل كارخانجات انساني، مباحثات و اختراعات تازه مي‌نمايند.
اين حرف‌‌ها را ميرزا ملكم خان در زماني ناصرالدين‌ شاه و اندكي زماني پس از بركناري ميرزا آقاخان نوري نگاشته‌است. اين طرز فكر منجر به انقلاب مشروطيت و آغازي شد براي دوباره‌سازي جامعه عقب‌مانده ايران. اما امروز كجاييم؟ امروز چه كساني بر ما حاكمند؟ بد نيست گوشه‌هايي از صحبت‌هاي اخير خامنه‌اي را با هم بخوانيم:«رهبر جمهورى اسلامى ايران روز يكشنبه -7 شهريور 1388- با اشاره به تحصيل حدود دو ميليون دانشجو از سه ميليون و ۵۰۰ هزار دانشجوى ايرانی در رشته هاى علوم انسانى گفت: اين مسئله نگران كننده است.» اما دليل اين مخالفت چيست؟ از زبان خامنه‌اي بشنويم:«بسيارى از علوم انسانى مبتنى بر فلسفه هايى است كه مبانى آنها ماديگرى و بى اعتقادى به تعاليم الهى و اسلامى است و آموزش اين علوم موجب بى اعتقادى به تعاليم الهى و اسلامى مى شود و آموزش اين علوم انسانى در دانشگاه ها منجر به ترويج شكاكيت و ترديد در مبانى دينى و اعتقادى خواهد شد.»
به راستي جمهوري‌اسلامي تمام دستاورد مشروطه به بعد را به باد داد. چرا كه اين ايرادات دقيقا همان‌هايي‌ است كه قبل از مشروطه به هوادارن علوم انساني مي‌گرفتند. ملكم در اين زمينه از زبان مردم آن دوره مي‌نويسد:«آقاي فضول! ببخشيد،‌ ما هيچ ميل نداريم كه دين خود را از دست بدهيم. ما هر وقت بخواهيم كافر بشويم، شما را خبر مي‌كنيم و قوانين فرنگ را هر وقت كه تو بخواهي اخذ مي‌كنيم. اما حالا زحمت بي‌جائي مي‌كشيد. خدا به ما عقل داده‌است و هيچ احتياج به درس فرنگي نداريم.»
قدرت شيرين است. بسيار بوده‌اند كه براي در قدرت ماندن دست به اعمال بسياري زده‌اند. از قتل و كشتار گرفته تا تصويب قوانين ضد انساني و استفاده از قانون براي توجيح اعمالشان. اما كساني كه آگاهانه مردم را در ناداني نگاه مي‌دارند تا چند روزي بيشتر حكومت كنند بخشيدني نيستند. نبايد وقت را براي برچيدن بساط حكومتي اين‌چنين هدر داد.