Saturday, March 31, 2012

چنین نیز هم نخواهد ماند

دیروز که میومدم خونه سر یه چهارراه یه پسر دستفروش دستاشو آورد تو و گفت بخر. یه دستش فال حافظ بود یه دستش دستمال کاغذی. گفتم چند؟ گفت فلان قدر. فلان قدر پول بهش دادم و یه دستمال کاغذی بهم داد. گفتم فال بده، دستمال نمی‌خوام. نگاهی بهم کرد و گفت فال تو رو یکی دیگه گرفته. امروز صبح که از خواب بیدار شدم با این آهنگ مواجه شدم...